راننده ماشینی در دل شب راه رو گم کرد و بعد از مدتی ناگهان

راننده ماشینی در دل شب راه رو گم کرد و بعد از مدتی ناگهان ماشنش خاموش شد. همون جا شروع کرد به شکایت از خدا، که خدایا پس داری اون بالا چیکار می کنی؟ چون خسته بود خوابش برد. و وقتی صبح از خواب بیدار شد، از شکایت دیشبش خیلی شرمنده شد. چون ماشینش دقیقا نزدیک به پرتگاه خطرناک خاموش شده بود. به خداوند اعتماد کنیم.
دیدگاه ها (۳)

شخصیت متولدین سال های مختلف۱۳۵۰ - بیزار از مردم آزاری۱۳۵۱ - ...

خیلی جالبه حتما بخونید تصویر بالا مربوط به شیری است که آهویی...

تو پارک نشسته بودم داشتم تو گوشی فیس بوکمو چک می‌کردم. یه پس...

گرگ به گله خیره مانده بودپرسیدم: مگر گرگ ها هم فکر می کنندگف...

♡𝑭𝒓𝒐𝒎 𝒎𝒚 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕 :: part⁵( ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط