زندگی حضرت نرجس قسمت قسمت آخر
#زندگی_حضرت_نرجس قسمت قسمت آخر
از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم امّا ترسیدم خواب خود را بر پدر و جدّم بازگویم.از آن پس قلبم از محبّت حضرت عسکری، مالامال شد به گونه ای که از آب و غذا دست شستم و به همین جهت بسیار ضعیف و ناتوان شدم و به بیماری سختی دچار گشتم.جدّم بهترین پزشکان کشور را یکی پس از دیگری برای نجات من فرا خواند، امّا بیهوده بود و آنان کاری از پیش نبردند و هنگامی که جدّم از نجات من نومید شد به من گفت: نور دیده ام! دخترم! برای نجات جان و شفای بیماریت چه کنم؟ آیا چیزی به نظرت نمی رسد؟
من گفتم: نه! درهای نجات را به روی خود مسدود می نگرم،
شما اگر ممکن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانهاو شکنجه گاهها آزاد و کُند و زنجیر از دست و پای آنان بردارند و بر آنان مهر ورزند و آزادشان سازند، امید که در برابر این مهر به اسیران و غریبان، حضرت مسیح و مادرش مریم مرا شفا بخشند.جدّم به خواسته من جامه عمل پوشاند و برای شفای من: همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت و من نیز خویشتن را اندکی سالم و با نشاط نشان دادم و کمی غذا خوردم و جدّم شادمان گردید و بر محبّت بر اسیران و احترام به آنان تأکید کرد.چهار شب از آن رؤیای شکوهبار گذشته بود که خواب دیگری دیدم.گویی دخت گرانمایه پیامبر، سالار بانوان گیتی به همراه مریم و هزار نفر از دوشیزگان بهشتی، به دیدار من آمدند.مریم پاک، رو به من کرد و گفت: این، سالار بانوان جهان، فاطمه (علیها السلام) دخت گرانمایه پیامبر و مادر همسر آینده تو است.
من دامان آن بانوی بزرگ را سخت گرفتم و گریه کنان از اینکه حضرت عسکری از دیدار من سرباز می زند و به خوابم نمی آید به مادرش شکایت بردم.
فاطمه (علیها السلام) فرمود: ملیکه! پسرم به دیدار تو نخواهد آمد چرا که مشرک هستی. این خواهرم مریم است که از دین شما بیزاری می جوید، اگر براستی دوست داری خشنودی خدا و مسیح (علیه السلام) و مریم را بدست آوری و به دیدار حسن من، مفتخر گردی بگو اشهد ان لا اله الا الله و انّ ابی محمد رسول الله.
من به دعوت دخت گرانقدر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)اسلام آوردم و به یکتایی خدا و رسالت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) گواهی دادم. بانوی بانوان مرا در آغوش کشید و خوش آمد گفت و فرمود: اینک در انتظار دیدار پسرم باش!...
از خواب برخاستم، امّا شور و شوق دیدار ابو محمّد، حضرت عسکری، کران تا کران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار دیدارش قرار و آرام نداشتم که شب فرا رسید و او به خواب من آمد. هنگامی که او را دیدم به او گفتم: سرورم! محبوب قلبم! پس از اینکه، قلب مرا لبریز از مهر و عشق پاک خود کردی، به من بی مهری نمودی؟
فرمود: تنها دلیل تأخیر دیدارت، شرک تو بود و اینک که به راه توحید و توحید گرایی گام سپرده ای، همواره به دیدارت خواهم آمد تا خداوند ما را یک جا گرد آورد.
و آن گرانمایه از آن روز تاکنون مرا ترک نکرده و هر شب به خواب من آمده است.
⛅اللّهُمَّ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج به حق حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ⛅
#امام_زمان_عج #امام_غریب #ما_منتظریم #انتظار #ظهور #نرجس_خاتون #یا_مهدی_ادرکنی #عجل_علی_ظهورک #بسیج_سایبری
از خواب خوش آن شب جاودانه بیدار شدم امّا ترسیدم خواب خود را بر پدر و جدّم بازگویم.از آن پس قلبم از محبّت حضرت عسکری، مالامال شد به گونه ای که از آب و غذا دست شستم و به همین جهت بسیار ضعیف و ناتوان شدم و به بیماری سختی دچار گشتم.جدّم بهترین پزشکان کشور را یکی پس از دیگری برای نجات من فرا خواند، امّا بیهوده بود و آنان کاری از پیش نبردند و هنگامی که جدّم از نجات من نومید شد به من گفت: نور دیده ام! دخترم! برای نجات جان و شفای بیماریت چه کنم؟ آیا چیزی به نظرت نمی رسد؟
من گفتم: نه! درهای نجات را به روی خود مسدود می نگرم،
شما اگر ممکن است دستور دهید اسیران مسلمان را از زندانهاو شکنجه گاهها آزاد و کُند و زنجیر از دست و پای آنان بردارند و بر آنان مهر ورزند و آزادشان سازند، امید که در برابر این مهر به اسیران و غریبان، حضرت مسیح و مادرش مریم مرا شفا بخشند.جدّم به خواسته من جامه عمل پوشاند و برای شفای من: همه اسیران مسلمان را آزاد ساخت و من نیز خویشتن را اندکی سالم و با نشاط نشان دادم و کمی غذا خوردم و جدّم شادمان گردید و بر محبّت بر اسیران و احترام به آنان تأکید کرد.چهار شب از آن رؤیای شکوهبار گذشته بود که خواب دیگری دیدم.گویی دخت گرانمایه پیامبر، سالار بانوان گیتی به همراه مریم و هزار نفر از دوشیزگان بهشتی، به دیدار من آمدند.مریم پاک، رو به من کرد و گفت: این، سالار بانوان جهان، فاطمه (علیها السلام) دخت گرانمایه پیامبر و مادر همسر آینده تو است.
من دامان آن بانوی بزرگ را سخت گرفتم و گریه کنان از اینکه حضرت عسکری از دیدار من سرباز می زند و به خوابم نمی آید به مادرش شکایت بردم.
فاطمه (علیها السلام) فرمود: ملیکه! پسرم به دیدار تو نخواهد آمد چرا که مشرک هستی. این خواهرم مریم است که از دین شما بیزاری می جوید، اگر براستی دوست داری خشنودی خدا و مسیح (علیه السلام) و مریم را بدست آوری و به دیدار حسن من، مفتخر گردی بگو اشهد ان لا اله الا الله و انّ ابی محمد رسول الله.
من به دعوت دخت گرانقدر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)اسلام آوردم و به یکتایی خدا و رسالت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) گواهی دادم. بانوی بانوان مرا در آغوش کشید و خوش آمد گفت و فرمود: اینک در انتظار دیدار پسرم باش!...
از خواب برخاستم، امّا شور و شوق دیدار ابو محمّد، حضرت عسکری، کران تا کران وجودم را فرا گرفته بود. در انتظار دیدارش قرار و آرام نداشتم که شب فرا رسید و او به خواب من آمد. هنگامی که او را دیدم به او گفتم: سرورم! محبوب قلبم! پس از اینکه، قلب مرا لبریز از مهر و عشق پاک خود کردی، به من بی مهری نمودی؟
فرمود: تنها دلیل تأخیر دیدارت، شرک تو بود و اینک که به راه توحید و توحید گرایی گام سپرده ای، همواره به دیدارت خواهم آمد تا خداوند ما را یک جا گرد آورد.
و آن گرانمایه از آن روز تاکنون مرا ترک نکرده و هر شب به خواب من آمده است.
⛅اللّهُمَّ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج به حق حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها ⛅
#امام_زمان_عج #امام_غریب #ما_منتظریم #انتظار #ظهور #نرجس_خاتون #یا_مهدی_ادرکنی #عجل_علی_ظهورک #بسیج_سایبری
۲.۴k
۰۲ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.