پارت ۶۸
پارت ۶۸
#سومی
داشتم کارامو میکردم میخواستم برگردم خونه .. ساعت تقریبا ۸ بود و از کمپانی زدم بیرون و سوار اتوبوس شدم .. توی کوچه داشتم میرفتم که یهو احساس کردم یکی داره دنبالم میکنه از سایه اش فهمیدم یه مرده قد بلنده.. ترسیدم و سرعتمو زیاد کردم اون همچنان به تعقیب من ادامه میداد شروع کردم دویدن گیرم آورد
من: آه !! ولم کن عوضی !! ...
کیفمو پرت کرد روی زمین .. خیلی ترسیده بودم کسی توی کوچه نبود ! صورتشو نزدیک گردنم میکرد هر کاری میکردم زورم نمی رسید خیلی ترسیده بودم که یهو یکی اومد و با پا زد توی پشتش و پرتش کرد زمین .. یهو دستمو گرفت و فرار کردیم باهم ! هنوزم میترسیدم یکمی که دور شدیم نگاه پسره میکردم نفس نفس میزد ! ماسک زده بود و صورتش ملوم نبود . یهو ماسکش رو برداشت ! باورم نمیشد جونگ کوک بود ..
من: ج..جونگ کوک !!!😳
کوکی: سومی !! آسیب که ندیدی !!! بزار ببینمت .. 😰
دستشو آورد و موهامو از دور گردنم کنار زد .. دید چیزیم نشده یهو دستاشو گذاشت دو طرف صورتم .. قلبم داشت کنده میشد از جاش !! نگران نگاهم میکرد ..
کوکی: خداروشکر حالت خوبه .. 😓
بی اختیار بغلش کردم ! خیلی ترسیده بودم .. بعد از چند ثانیه منو محکم بغل کرد .. حس خیلی خوبی بود .. ازش جدا شدم
کوکی: بیا دستتو بده باهات تا دم خونه میام !!
من: ک..کوکی احتیاج نیست دیگه راهی نمونده !
کوکی: سومی !!! میخوایی عصبی بشم ! میخوایی ناراحتم کنی ؟ اگه بلایی سرت میاورد چی !! اگه من نمی اومدم دنبالت چی ! میدونی چی میشد!! .. ممکنه ! .. ممکنه توی همین راه کمی که مونده یکی دیگه اذیتت کنه !😑
من: ج..جونگ کوک !! 🥺 باشه ! ببخش .. دستشو گرفتم . دستاش خیلی گرم بود . معلوم بود عصبیه ! رسیدم دم .. رو به روم وایستاده بود و نگاهم میکرد . سرشو تکون میداد ! دستشو برو سمت مو هام
کوکی: اولا موهاتو از بالا نبند که سکسی به نظر بیایی !! خودم دیدم که کش قد موهات بود و اون حروم زاده درش آورد ..دوما لباس یقه باز نپوش میدونم تابستونه ولی مراعات کن .. سوما من چند دفعه بهت گفتم که کفش اسپورت بپوش .. اگه اسپورت پات بود بهت نمی رسید! .. هعییی!!
خیلی کیوت شده بود .. دستامو گذاشتم روی شونه های پهنش !
من: کوکی که واقعا مثل کوکی شیرینه! باشه ! می پوشم! ببخش نگرانت کردم !
کوکی: من نگران خودتم ! مراقب باش ! شبا زود برگرد خونه ! بیا اینم کیفت انداختی زمین! من دیگه میرم !
#جونگکوک
دستشو ول کردم و رفتم ... هیچ وقت به حرف من گوش نمیده هر کاری که خودش دوست داشته باشه میکنه ! این اخلاقش منو عصبی میکرد .. نمیدونم واقعا نمیدونم چرا برام مهم شده ! رسیدم خونه و یه دوش گرفتم و بعد نشستم روی مبل . با حوله اب موهامو میگرفتم یهو یادم افتاد که بهش پیام بدم نکنه حالش بد باشه !!
ادامه پارت بعدی 😆😆
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#سومی
داشتم کارامو میکردم میخواستم برگردم خونه .. ساعت تقریبا ۸ بود و از کمپانی زدم بیرون و سوار اتوبوس شدم .. توی کوچه داشتم میرفتم که یهو احساس کردم یکی داره دنبالم میکنه از سایه اش فهمیدم یه مرده قد بلنده.. ترسیدم و سرعتمو زیاد کردم اون همچنان به تعقیب من ادامه میداد شروع کردم دویدن گیرم آورد
من: آه !! ولم کن عوضی !! ...
کیفمو پرت کرد روی زمین .. خیلی ترسیده بودم کسی توی کوچه نبود ! صورتشو نزدیک گردنم میکرد هر کاری میکردم زورم نمی رسید خیلی ترسیده بودم که یهو یکی اومد و با پا زد توی پشتش و پرتش کرد زمین .. یهو دستمو گرفت و فرار کردیم باهم ! هنوزم میترسیدم یکمی که دور شدیم نگاه پسره میکردم نفس نفس میزد ! ماسک زده بود و صورتش ملوم نبود . یهو ماسکش رو برداشت ! باورم نمیشد جونگ کوک بود ..
من: ج..جونگ کوک !!!😳
کوکی: سومی !! آسیب که ندیدی !!! بزار ببینمت .. 😰
دستشو آورد و موهامو از دور گردنم کنار زد .. دید چیزیم نشده یهو دستاشو گذاشت دو طرف صورتم .. قلبم داشت کنده میشد از جاش !! نگران نگاهم میکرد ..
کوکی: خداروشکر حالت خوبه .. 😓
بی اختیار بغلش کردم ! خیلی ترسیده بودم .. بعد از چند ثانیه منو محکم بغل کرد .. حس خیلی خوبی بود .. ازش جدا شدم
کوکی: بیا دستتو بده باهات تا دم خونه میام !!
من: ک..کوکی احتیاج نیست دیگه راهی نمونده !
کوکی: سومی !!! میخوایی عصبی بشم ! میخوایی ناراحتم کنی ؟ اگه بلایی سرت میاورد چی !! اگه من نمی اومدم دنبالت چی ! میدونی چی میشد!! .. ممکنه ! .. ممکنه توی همین راه کمی که مونده یکی دیگه اذیتت کنه !😑
من: ج..جونگ کوک !! 🥺 باشه ! ببخش .. دستشو گرفتم . دستاش خیلی گرم بود . معلوم بود عصبیه ! رسیدم دم .. رو به روم وایستاده بود و نگاهم میکرد . سرشو تکون میداد ! دستشو برو سمت مو هام
کوکی: اولا موهاتو از بالا نبند که سکسی به نظر بیایی !! خودم دیدم که کش قد موهات بود و اون حروم زاده درش آورد ..دوما لباس یقه باز نپوش میدونم تابستونه ولی مراعات کن .. سوما من چند دفعه بهت گفتم که کفش اسپورت بپوش .. اگه اسپورت پات بود بهت نمی رسید! .. هعییی!!
خیلی کیوت شده بود .. دستامو گذاشتم روی شونه های پهنش !
من: کوکی که واقعا مثل کوکی شیرینه! باشه ! می پوشم! ببخش نگرانت کردم !
کوکی: من نگران خودتم ! مراقب باش ! شبا زود برگرد خونه ! بیا اینم کیفت انداختی زمین! من دیگه میرم !
#جونگکوک
دستشو ول کردم و رفتم ... هیچ وقت به حرف من گوش نمیده هر کاری که خودش دوست داشته باشه میکنه ! این اخلاقش منو عصبی میکرد .. نمیدونم واقعا نمیدونم چرا برام مهم شده ! رسیدم خونه و یه دوش گرفتم و بعد نشستم روی مبل . با حوله اب موهامو میگرفتم یهو یادم افتاد که بهش پیام بدم نکنه حالش بد باشه !!
ادامه پارت بعدی 😆😆
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
۱۹.۱k
۲۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.