چند پارتی
#چند_پارتی
Part2
یونگی:هوففففف باشه الان میام
گوشیو که قطع کردم پاشدم پی دی نیم زر زد
پی دی نیم :یونگی بیا بخواطر خوابات تو باید بیشتر تمرین کنی
یونگی:هوففففف من آخه میخوام برم سراغ خواهرم
پی دی نیم: بهونه نیار بیا ببینم
یونگی:هوفففففف اها فهمیدم
نامجوننننن(بلند)
نامجون:بلههههههه(بلند)
یونگی:بیااااا آرزوت برآورده شد
نامجون :چی شده
بونگی: بیا ارزوت براورده شده بیا برو سراغ خواهر من پی دی نیم نمیزاره من برم
نامجون:باشه الان میرم
نامجون ویو
سوچیچ ماشین هوپی گرفتم و رفتم فکر میکردم الان پایین باشه ولی نبود یکم رفتم عقب تر با ماشین که پنجرشونو دیدم که پردش کنار بود و خونشون معلوم بود دیدم دارن خواهرشو میزنن یعنی چی یعنی اونا پدر و مادر یونگین یعنی اون خواهر یونگیه هیچ جوابی برا هیچکدوم از سؤالم نداشتم یادم افتاد ما از کلید خونه هر کدوم از اعضا یک دونه داریم من ماله خودمو نیاورده بودم ولی حتما ماله جی هوپ همین جاست داشتبرد را باز کردم دیدم هستش برش داشتم رفتم بیرون دره خونه رو باز کردم رفتم جلو هیشکی به جز خواهر یونگی متوجه من نشد پدر یونگیو از خواهرش جدا کردم که گفت
پ.ی:چیکار میکنی مردک تو کدوم عوضی هستی
نامجون:آقای محترم لطفا درست صحبت کنید
پ.ی:مگه تو چه گهی هستی که باهات درست صحبت کنم
خواهر یونگی اومد پشت من وایساد و تو خودش جمع شده بود انقدر کوچولو بود و تو خودش جمع شده بود و نشسته بود کلا تا زانوم بود
نامجون: من یک بار خوب حرف میزدم دوبار خوب حرف میزنم سومین بار نمیتونم جلو خودم. بگیرم
پ.ی:مثلا میخوای چیکار کنی مردک
نامجون:درست صحبت کن مردک خودتی که یکم غیرت نداری دست رو دختر بلند نکنی تازه من میفهمم چرا یونگی همیشه اعصابش خراب بود چرا افسرکی گرفته بود چرا نگران خواهرش بود متاسفام برا شما که همیچین پدر و مادری هستین(داد)
پ.ی:به تو هیچ گه خوری نیومده
شرط پارت بعد
لایک ۱۰
کامنت۱۰
#درخواستیـــ
Part2
یونگی:هوففففف باشه الان میام
گوشیو که قطع کردم پاشدم پی دی نیم زر زد
پی دی نیم :یونگی بیا بخواطر خوابات تو باید بیشتر تمرین کنی
یونگی:هوففففف من آخه میخوام برم سراغ خواهرم
پی دی نیم: بهونه نیار بیا ببینم
یونگی:هوفففففف اها فهمیدم
نامجوننننن(بلند)
نامجون:بلههههههه(بلند)
یونگی:بیااااا آرزوت برآورده شد
نامجون :چی شده
بونگی: بیا ارزوت براورده شده بیا برو سراغ خواهر من پی دی نیم نمیزاره من برم
نامجون:باشه الان میرم
نامجون ویو
سوچیچ ماشین هوپی گرفتم و رفتم فکر میکردم الان پایین باشه ولی نبود یکم رفتم عقب تر با ماشین که پنجرشونو دیدم که پردش کنار بود و خونشون معلوم بود دیدم دارن خواهرشو میزنن یعنی چی یعنی اونا پدر و مادر یونگین یعنی اون خواهر یونگیه هیچ جوابی برا هیچکدوم از سؤالم نداشتم یادم افتاد ما از کلید خونه هر کدوم از اعضا یک دونه داریم من ماله خودمو نیاورده بودم ولی حتما ماله جی هوپ همین جاست داشتبرد را باز کردم دیدم هستش برش داشتم رفتم بیرون دره خونه رو باز کردم رفتم جلو هیشکی به جز خواهر یونگی متوجه من نشد پدر یونگیو از خواهرش جدا کردم که گفت
پ.ی:چیکار میکنی مردک تو کدوم عوضی هستی
نامجون:آقای محترم لطفا درست صحبت کنید
پ.ی:مگه تو چه گهی هستی که باهات درست صحبت کنم
خواهر یونگی اومد پشت من وایساد و تو خودش جمع شده بود انقدر کوچولو بود و تو خودش جمع شده بود و نشسته بود کلا تا زانوم بود
نامجون: من یک بار خوب حرف میزدم دوبار خوب حرف میزنم سومین بار نمیتونم جلو خودم. بگیرم
پ.ی:مثلا میخوای چیکار کنی مردک
نامجون:درست صحبت کن مردک خودتی که یکم غیرت نداری دست رو دختر بلند نکنی تازه من میفهمم چرا یونگی همیشه اعصابش خراب بود چرا افسرکی گرفته بود چرا نگران خواهرش بود متاسفام برا شما که همیچین پدر و مادری هستین(داد)
پ.ی:به تو هیچ گه خوری نیومده
شرط پارت بعد
لایک ۱۰
کامنت۱۰
#درخواستیـــ
۲.۴k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.