رمان اجبار در زندگی
رمان اجبار در زندگی
پارت ۷
ویو کوک
رفتم بار اینقدر خوردم که دیگ نمیترنستم رو پاهام وایسم تصمیم گرفتم برم خونه داشتم سوار ماشین میشدم که جونگچئون رو دیدم ک میخواست ا.ت رو ببوس دویدم سمتش گرفتمش و تا جاییکه میخورد زدمش
از هوش رفت بلند شدم و دست ا.ت گرفتم و رفتم سمت ماشین سوار ماشین شدیم خیلی خیلی سریع میرفتم ا.ت ترسید بود اما بهش توجهی نکرد رفتم عمارت خودم و ا.ت رو توی یکی از اتاقا حبسش کردم و رفتم توی اتاقم متوجه نشدم ک ای خوابم برد
ویو ا.ت
ب ی عمارت رفتیم نمیخواستم باشه برم اما ازش میترسیدم دستمو گرفت و برد ب ی اتاق درو قفل کرد و رفت خیلی تاریک بود منم از تاریکی میترسیدم رفت ی گوش ای اتاق و سرمو گذاشتم روی زانوهام و تاجای گریه کردم ک خوابم برد با صدای ی نفر از خواب بیدار شدم ی زن پیر بود
اجوما دخترم تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت شما
اجوما من چو خدمت کار بزرگ این عمارتم
ا.ت خانوم چو میش برم
اجوما دختر اول بگو چرا اینجا هستی
ا.ت دیشب جونگکوک آوردم اینجا
اجوما ارباب چرا تورو آورد اینجا
ا.ت چ میدونم این دیونه ای عوضی. چرا منو آورد اینجا
اجوما ببخشید دخترم اما نمیتونم کمک کنم حتماً ارباب ی دلیلی داشت ک تورو آورد اینجا
ا.ت ایییییی
اجوما گشنت
ا.ت ن
اجوما باشه پس من رفتم
ا.ت .........
پارت ۷
ویو کوک
رفتم بار اینقدر خوردم که دیگ نمیترنستم رو پاهام وایسم تصمیم گرفتم برم خونه داشتم سوار ماشین میشدم که جونگچئون رو دیدم ک میخواست ا.ت رو ببوس دویدم سمتش گرفتمش و تا جاییکه میخورد زدمش
از هوش رفت بلند شدم و دست ا.ت گرفتم و رفتم سمت ماشین سوار ماشین شدیم خیلی خیلی سریع میرفتم ا.ت ترسید بود اما بهش توجهی نکرد رفتم عمارت خودم و ا.ت رو توی یکی از اتاقا حبسش کردم و رفتم توی اتاقم متوجه نشدم ک ای خوابم برد
ویو ا.ت
ب ی عمارت رفتیم نمیخواستم باشه برم اما ازش میترسیدم دستمو گرفت و برد ب ی اتاق درو قفل کرد و رفت خیلی تاریک بود منم از تاریکی میترسیدم رفت ی گوش ای اتاق و سرمو گذاشتم روی زانوهام و تاجای گریه کردم ک خوابم برد با صدای ی نفر از خواب بیدار شدم ی زن پیر بود
اجوما دخترم تو اینجا چیکار میکنی
ا.ت شما
اجوما من چو خدمت کار بزرگ این عمارتم
ا.ت خانوم چو میش برم
اجوما دختر اول بگو چرا اینجا هستی
ا.ت دیشب جونگکوک آوردم اینجا
اجوما ارباب چرا تورو آورد اینجا
ا.ت چ میدونم این دیونه ای عوضی. چرا منو آورد اینجا
اجوما ببخشید دخترم اما نمیتونم کمک کنم حتماً ارباب ی دلیلی داشت ک تورو آورد اینجا
ا.ت ایییییی
اجوما گشنت
ا.ت ن
اجوما باشه پس من رفتم
ا.ت .........
۱۷.۲k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.