همه جا زنجیری
همه جا زنجیری
به دم پای درختانی عور
و نگاهء خورشید
بی رمق می نگرد سوی زمستانی سرد
نفس خسته باد
در گلو گاه و خم کوهستان
می کشد ناله درد
ز غم سنگ ترک خورده برد
پی آن باد روان
می دود تنهائی
تا بجوید دستی
که بگیرد پیغام
نامه ای گرم ز حرف و سخن تابستان
تو ندیدی گل را
به سر قبر هزاران خفته
تا بریزی اشکی
همچو شبنم به سر گلبرگی
و شکستی در خود و شکستند در خود
ساقه هایی که همه غمگینند
لانه هائی ویران
از هجوم و گذر سیلی سرد
کس ندید آن پرواز
کس ندید آن آغاز
چون دگر بال سکوتی به سر دشت نشست
آسمان تیره نشست
قصه اش طولانی
ونبود فریادی و نبود پایانی
چرخش و چرخ زمان
گردشی بی معنی
سخنی نامفهوم
و چنین بود زمین و چنین بود زمان
刀ムÐノム ᄊムズム尺ԾЏム
به دم پای درختانی عور
و نگاهء خورشید
بی رمق می نگرد سوی زمستانی سرد
نفس خسته باد
در گلو گاه و خم کوهستان
می کشد ناله درد
ز غم سنگ ترک خورده برد
پی آن باد روان
می دود تنهائی
تا بجوید دستی
که بگیرد پیغام
نامه ای گرم ز حرف و سخن تابستان
تو ندیدی گل را
به سر قبر هزاران خفته
تا بریزی اشکی
همچو شبنم به سر گلبرگی
و شکستی در خود و شکستند در خود
ساقه هایی که همه غمگینند
لانه هائی ویران
از هجوم و گذر سیلی سرد
کس ندید آن پرواز
کس ندید آن آغاز
چون دگر بال سکوتی به سر دشت نشست
آسمان تیره نشست
قصه اش طولانی
ونبود فریادی و نبود پایانی
چرخش و چرخ زمان
گردشی بی معنی
سخنی نامفهوم
و چنین بود زمین و چنین بود زمان
刀ムÐノム ᄊムズム尺ԾЏム
۱.۴k
۲۴ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.