یک بغل عشوه کمی اطوار آورده نگار

یک بَغَل عِشوه، کمی اَطوار، آورده نگـار

شیطنت کرد و درونم فاجعه آمد ببـــار

گفتمش ای زلزله، عشقِ منی، دَبِـّه نکن

دَبِّه هم کردی،بُکُن،امّاچِش ازمن برندار
#آنشرلی
دیدگاه ها (۴۳)

آتش زدن به یک “سرنوشت” کبریت نمی خواهد که ! “پـــا” می خواه...

انگار جمعه حق یتیمی را خورده.... و خدا عاقش کرده.... طوری که...

خدایا! «تطمئن القلوبم» باش برای وقتهـایی کـه دلـم بودنت را ب...

دور از نگاهِ سردِ جهان،دست هایِ من با بــافه هایِ مویِ تـو...

HENTAI :: SUKUKU

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط