#متن_جذاب

حال خوشی ندارم. گیج و منگم و خودم را به جا نمی‌آورم. مثل این است که حافظه‌ام را از دست داده‌ام و نمی‌دانم شاهرخ مسکوبم یا چه‌ کسی دیگر؟ کی؟
مثل آن دهاتی‌ام در گرگ و میش جنگل و شکارچی تشنه‌ی خونِ تفنگ‌به‌دست.
شکارچی ترسیده، تهدیدآمیز فریاد می‌کشد سیاهی کیستی و دهاتی ترسیده‌تر وحشت‌زده‌تر جواب می‌دهد: مُو هیچ‌کسم! من هم بی ترس و بی صدا احساس «هیچ‌کسی» دارم؛ کسی که هیچ‌کس نیست. نه این‌که خودم را مثلاً گم کرده باشم و نیابم.
آدم یا هر چیزی در «جایی» گم می‌شود و در یک «وقتی». من در این حال که هستم حس زمان و مکان را از دست داده‌ام بنابراین «گم‌شده» نیستم.
انگار در فضای خالی و بی‌وزنِ درون خودم معلقم.
مثل فضانورد شناور در سفینه .

#شاهرخ_مسکوب
#خاص
#متن_ادبی
#جذاب
#زیبا
#
دیدگاه ها (۱)

#روزمرگیم

#روزمرگیم

☕🌿

آرامم...برای خودم چای می‌ریزم ،🫖 زیر باریکه‌ی نور پنجره می‌ن...

وانشات اینوماکی//پارت ۳

Dark Blood p5

رمـان زخٰم عشق تـو پـارت نهم🫐✨︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ︵᷼︵᷼⏜۪۪۪︵۫۫۫ʾ۪۫ׄ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط