part17

این که قرص خواب اوره نکنه مثل من بد خوابه نمیتونه بخوابه صبر کن ببینم این قرص خودمه چرا تو کمد یونگی نکنه خودش از کمدم برداشه نههههه پس بخاطر همینه شبا میاد برای من داستان میخونه
*: خانم
ا/ت: بله
*:اقای سونهو زنگ زدن گفتن سریع بیاید بیمارستان
ا/ت: الان میرم
رفتم بیمارستان
یومی: اومدی
سونهو: چیزی پیدا کردی؟
ا/ت: نه
یومی: چیشده دختر خوشحالی؟
ا/ت: نیستم بزار بعد میگم یونگی کجاست؟
سونهو:رفت
ا/ت: رفته؟
سونهو: اره
ا/ت: خب منم میرم دیگه
یومی: صبر کن بریم خرید
ا/ت: بریم
تو راه بودیم داشتیم با ماشین میرفتیم یه جیغی زدم
یومی: وایی دختر ترسوندیم
ا/ت: بزن کنار
یومی: چیشده حالت بده
ا/ت: دارم از خوشحالی منفجر میشم
یومی: خب چیشده؟
ا/ت: من میدونم چرا یونگی کم خواب شده
یومی: خب بگو؟
ا/ت: فهمیده که من نمیتونم تنهایی بخوابم قرصمو برداشته شبا میاد کنارم تا خوابم ببره بخاطر همین تا ساعت ۳و۴ بیداره ساعت ۷ هم بیدار میشه
یومی: گفتم چیکار کردید خب عادیه که
ا/ت: اِ یومی بزار خوشحال باشم
یومی: ببینمت
ا/ت: بله
یومی: نکنه عاشقش شدی؟
ا/ت: چی؟ نه بابا
یومی:دروغ میگی دوسش داری اخه لپات گل انداخته
ا/ت: گرمه
یومی: گرمه؟ هوا منفی ۳درجست دختر
ا/ت: خب نمیدونم
یومی: دوسش داری
ا/ت: من عاشقش نیستم ولی ازش متنفرم نیستم
یومی: منم نگفتم عاشقشی شما هنوز یک ماه نمیکنه باهم اشنا شدید
ا/ت: احساس میکنم خیلی وقته همو میشناسیم
یومی: پس دوسش داری
ا/ت: یومی
یومی: باشه غلط کردم خب رسیدیم پیاده شو
ا/ت: بریم

یک ساعت بعد
یومی: نگاه چی میکنی؟
ا/ت: این ساعت خیلی خوش خوشگله
یومی: ببینم 😂
ا/ت: چرا میخندی؟
یومی: مردونست
ا/ت: میدونم
یومی: پس برای چی میخوای بخریش؟
ا/ت: برای یونگی
یومی: شوخی میکنی؟
ا/ت: نه واقعا خوشگله او بخاطر من شبا بیدار میموند منم باید جبران کنم.
یومی: اینو ول کن برو یه ساعت کاپلی بخر
ا/ت:شوخی نکن میخوام برم بخرم
یومی: باشه برو

سه ساعت بعد
ا/ت: خب رسیدیم میرم داخل خدافظ
یومی: خدافظ
ا/ت: صبر کن استرس دارم
یومی: برای چی؟
ا/ت: کی بهش بدم؟
یومی: چی بدی؟
ا/ت: دیوونه منظورم کادو هست
یومی: ای کاش یکی بود دختر خواست ساعت بخره خرید بعد رفت کفش خرید بعد کروات خرید و بعد هم.... فک کنم بیشتر برای یونگی خریدی تا خودت
ا/ت: 😂خدافظ
یومی: خدافظ

#فیک
#سناریو
دیدگاه ها (۱۶)

part¹⁸رفتم داخلا/ت: سلام یونگی: سلام ا/ت: خوبی؟ یونگی: اره ک...

part1۹ا/ت: یومی دروغ گفتهیونگی: پس چرا اسم من روشون نوشته بو...

part¹⁶یونگی: چیشده بهم زل زدی؟ ا/ت: زل نزدم یونگی: برو داخل ...

part14

love Between the Tides¹⁹(باید اعتماد میکردم یا نه) بعد از چن...

پارت ۲۵ فیک مرز خون و عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط