بسم الله الرحمن الرحیم
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ قسمت اول :
اگر چه حیوانات، عقل شناختی ندارند، اما شعور دارند و امینت یا خطر خود را تشخیص میدهند و فهم میکنند، و حتی علم دارند، تا جایی که فرمود: هر چه هست یعنی حتی جامدات و پرندگان خدا را تسبیح میکنند و به نماز و تسبیح خود، علم دارند - كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ -(سوره نّور بخشی از آیه 41)
لذا فرمود: آنان که قلب دارند، اما با آن فهم نمیکنند؛ چشم دارند، اما بصیرت ندارند؛ گوش دارند، اما شنوایی فهمیانه ندارند، همچون چهارپایان، بلکه گمراهتر میباشند و آنها غافلانند - أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (سوره اعراف بخشی از آیه 179)
الف) - آیا کسانی که چنین میگویند و بر این باورند، دلیلی هم برای اثبات مدعای خود اقامه مینمایند، یا فقط مستکبرانه حرف میزنند و انتظار دارند همگان بپذیرند؟! اگر دلایلی اقامه کنند، خودش دلیل بر وجود عقل و حجیّت حکم عقل میباشد، و اگر هیچ دلیلی اقامه نکنند؛ ادعایشان به اثبات نمیرسد و قابل پذیرش و تبعیت نمیباشد.
ب) - عقل و فهم، نسبی نیستند، بلکه علم نسبی است و عقل به نور علم میبیند، میشناسد، تصدیق یا تکذیب میکند؛ و فهم نیز همان درک علم است. بدیهی است که یک کودک، هرگز استدلالهای عقلی فلسفی را درک نمیکند، چنان که نمیتوان انتظار داشت یک کودک دبستانی، ریاضیات یا هندسه، یا حقایق عالَم هستی را فهم کند!
ج) - معنای عقل و فهم نسبی نیز این نیست که کسی بگوید: عقل من چنین حکم میکند و من این قضیه را چنین میفهمم، و عقل تو حکم دیگری میکند و تو این قضیه را چنان میفهمی، پس هر دو درست است!
فرض کنید کسی بگوید: به نقطۀ جوش رسیدن آب، معلول است و علت آن حرارت میباشد؛ اما دیگری بگوید: این نظر توست؛ ولی به نظر من، به نقطۀ جوش رسیدن آب، اتفاقی است و نتیجه بگیرد: چون تو چنان شناختی و فهمیدی و من چنین، پس هر دو درست است و باید برای نظرات یکدیگر، احترام قائل شویم و تصدیق نماییم!
این شعار نظری را مکاتب و نظریه پردازان کارساز و توجیه کنندۀ اهداف نظامات سلطه میدهند؛ چون ادعاها، خواستها و اهداف شان، با عقل و منطق و وجدان منافات دارد و مطرود واقع می شوند، لذا برای این که خودشان را جا کنند، میگویند: عقل وجود ندارد - عقل و فهم نسبی است - هر که چه میگوید، همان درست است - و دلیلی وجود ندارد که به صورت قطعی گفته شود: این حق است و آن باطل - این درست است و آن نیست - این خیر است و آن شرّ - این فضیلت است و آن رذیلت - این عدالت است و آن ظلم! ؛ (ادامه دارد...)
پاسخ قسمت اول :
اگر چه حیوانات، عقل شناختی ندارند، اما شعور دارند و امینت یا خطر خود را تشخیص میدهند و فهم میکنند، و حتی علم دارند، تا جایی که فرمود: هر چه هست یعنی حتی جامدات و پرندگان خدا را تسبیح میکنند و به نماز و تسبیح خود، علم دارند - كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ -(سوره نّور بخشی از آیه 41)
لذا فرمود: آنان که قلب دارند، اما با آن فهم نمیکنند؛ چشم دارند، اما بصیرت ندارند؛ گوش دارند، اما شنوایی فهمیانه ندارند، همچون چهارپایان، بلکه گمراهتر میباشند و آنها غافلانند - أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ (سوره اعراف بخشی از آیه 179)
الف) - آیا کسانی که چنین میگویند و بر این باورند، دلیلی هم برای اثبات مدعای خود اقامه مینمایند، یا فقط مستکبرانه حرف میزنند و انتظار دارند همگان بپذیرند؟! اگر دلایلی اقامه کنند، خودش دلیل بر وجود عقل و حجیّت حکم عقل میباشد، و اگر هیچ دلیلی اقامه نکنند؛ ادعایشان به اثبات نمیرسد و قابل پذیرش و تبعیت نمیباشد.
ب) - عقل و فهم، نسبی نیستند، بلکه علم نسبی است و عقل به نور علم میبیند، میشناسد، تصدیق یا تکذیب میکند؛ و فهم نیز همان درک علم است. بدیهی است که یک کودک، هرگز استدلالهای عقلی فلسفی را درک نمیکند، چنان که نمیتوان انتظار داشت یک کودک دبستانی، ریاضیات یا هندسه، یا حقایق عالَم هستی را فهم کند!
ج) - معنای عقل و فهم نسبی نیز این نیست که کسی بگوید: عقل من چنین حکم میکند و من این قضیه را چنین میفهمم، و عقل تو حکم دیگری میکند و تو این قضیه را چنان میفهمی، پس هر دو درست است!
فرض کنید کسی بگوید: به نقطۀ جوش رسیدن آب، معلول است و علت آن حرارت میباشد؛ اما دیگری بگوید: این نظر توست؛ ولی به نظر من، به نقطۀ جوش رسیدن آب، اتفاقی است و نتیجه بگیرد: چون تو چنان شناختی و فهمیدی و من چنین، پس هر دو درست است و باید برای نظرات یکدیگر، احترام قائل شویم و تصدیق نماییم!
این شعار نظری را مکاتب و نظریه پردازان کارساز و توجیه کنندۀ اهداف نظامات سلطه میدهند؛ چون ادعاها، خواستها و اهداف شان، با عقل و منطق و وجدان منافات دارد و مطرود واقع می شوند، لذا برای این که خودشان را جا کنند، میگویند: عقل وجود ندارد - عقل و فهم نسبی است - هر که چه میگوید، همان درست است - و دلیلی وجود ندارد که به صورت قطعی گفته شود: این حق است و آن باطل - این درست است و آن نیست - این خیر است و آن شرّ - این فضیلت است و آن رذیلت - این عدالت است و آن ظلم! ؛ (ادامه دارد...)
- ۳۱۸
- ۰۲ مهر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط