پارت دهم کیوت جذاب
پارت دهم کیوت جذاب
.............................
ا.ت زنگ زد به مامانش و مامانش هم قبول کرد به ا.ت که انگار تعجب کرده بود گفتم
جیمین : چی شده؟
ا.ت : تعجب کردم آخه هیچوقت انقد راحت قبول نمیکرد
جیمین : آها بیا بریم شام
ا.ت تو ذهنش : آخه من دوست ندارم اینجا پیش جیمین بمونم( خاک تو سرت ما ارزومونع جای تو باشیم
ا.ت : تو زر نزن برو ادامه ی فیک رو بنویس
من : خب حالا )
ا.ت : اوک بریم
جیمین ویو *
ا.ت اومد رفتیم سر سفره و غذا خوردیم تموم شد رفتیم بالا ( ادمینتون حال نداره ) و ا.ت رفت تو اتاق من تا من بیام اون خیلی کیوت بود ولی من....من خب چیزه....نه امکان نداره من عاشقش نیستم ( ادمین : پسرم تو عاشقش شدی 😁 جیمین : ادمین زیاد زر میزنی ها )
من....قبول میکنم...من عاشقش شدم ولی مطمئنم اون حسی به من نداره به خودم اومدم و رفتم بالا درو باز کردم ا.ت نشسته بود رو تخت که گفت
ا.ت : جیمین من کجا بخوابم؟
جیمین : اامم خب ما اتاق خالی نداریم تو رو تخت تو اتاق بخواب من میرم رو کاناپه
ا.ت : دلم نیومد بره پایین گفتم نه باهم رو تخت میخوابیم که با تعجب نگام کرد
جیمین : وا...واقعا؟
ا.ت : اره دیگه بیا
جیمین ویو
بهم گفت بیا رو تخت با هم بخوابیم پشمامممم برای من بهترین فرصت بود که بهش اعتراف کنم تصمیم گرفتم بهش اعتراف کنم گفتم اوکی و رفتم مسواک زدم و اومدم و رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم که ا.ت اومد و رفت گوشه ی تخت دراز کشید جوری که داشت میوفتاد که یهو.....
خمارییییی
شرط : ( حمایت 😭 ) فردا میزارم 😁❤️
.............................
ا.ت زنگ زد به مامانش و مامانش هم قبول کرد به ا.ت که انگار تعجب کرده بود گفتم
جیمین : چی شده؟
ا.ت : تعجب کردم آخه هیچوقت انقد راحت قبول نمیکرد
جیمین : آها بیا بریم شام
ا.ت تو ذهنش : آخه من دوست ندارم اینجا پیش جیمین بمونم( خاک تو سرت ما ارزومونع جای تو باشیم
ا.ت : تو زر نزن برو ادامه ی فیک رو بنویس
من : خب حالا )
ا.ت : اوک بریم
جیمین ویو *
ا.ت اومد رفتیم سر سفره و غذا خوردیم تموم شد رفتیم بالا ( ادمینتون حال نداره ) و ا.ت رفت تو اتاق من تا من بیام اون خیلی کیوت بود ولی من....من خب چیزه....نه امکان نداره من عاشقش نیستم ( ادمین : پسرم تو عاشقش شدی 😁 جیمین : ادمین زیاد زر میزنی ها )
من....قبول میکنم...من عاشقش شدم ولی مطمئنم اون حسی به من نداره به خودم اومدم و رفتم بالا درو باز کردم ا.ت نشسته بود رو تخت که گفت
ا.ت : جیمین من کجا بخوابم؟
جیمین : اامم خب ما اتاق خالی نداریم تو رو تخت تو اتاق بخواب من میرم رو کاناپه
ا.ت : دلم نیومد بره پایین گفتم نه باهم رو تخت میخوابیم که با تعجب نگام کرد
جیمین : وا...واقعا؟
ا.ت : اره دیگه بیا
جیمین ویو
بهم گفت بیا رو تخت با هم بخوابیم پشمامممم برای من بهترین فرصت بود که بهش اعتراف کنم تصمیم گرفتم بهش اعتراف کنم گفتم اوکی و رفتم مسواک زدم و اومدم و رفتم تو اتاق رو تخت دراز کشیدم که ا.ت اومد و رفت گوشه ی تخت دراز کشید جوری که داشت میوفتاد که یهو.....
خمارییییی
شرط : ( حمایت 😭 ) فردا میزارم 😁❤️
۴.۲k
۲۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.