فیک
فیک: مافیای ایتالیا
پارت: 10
هردومون قرمز شدیم و بعد وارد شد
ات: سلام
کوک:آه سلام
رفتیم صبحانه خوردیم اصلا روم نمیشد نگاش کنم و همش ازش دوری میکردم و بعد با بچه ها رفتیم استخر داشتیم خوشمیگذروندیم که کوک گوشیش زنگ خورد و پاشد رفت وقتی داشتم نگاش میکردم دیدم حاش خوب نبود و عصبانی و ناراحت بود بعد که تلفنش تموم شد
کوک: ات یه دقیقه میای
ات: باشه
خیلی عجیب بود حالش خوب نبود و با من چیکار داشت
ات:چیزی شده
کوک: اره اما قول بده گریه نکنی
ات:چی شده کوک من دارم میترسم
کوک: مادر و پیرامون مردن باید برگردیم
ات:چی چیداری میگی با گریه
کوک: ات منم خیلی حالم بده و واقعا داغونم اما زود باش باید بریم
ات:باشه میرم وسایلم رو جمع کنم بریم
بعد رفتم لباسام رو جمع کردم و هیچی باعقلم جور درنمیومد با کوک رفتیم سوار ماشین شدیم و راننده مارک داشت میبرد و منم داشتم گریه میکردم
کوک ویو: توی ماشین ات اصلا حالش خوب نبود منم نتونستم اشکاشو ببینم و بقلش کردم
کوک:ات بسه گریه نکن قول میدم ازشون انتقام میگیرم
ات:دوتایی باهم انتقام میگیریم
کوک : هرچی تو بگی لطفا گریه نکن
بعد یکم آروم گرفت و توی بقلم خوابش برد خیلی ناراحت و عصبانی بودم بعد از چند ساعت رسیدیم و ات رو بیدار کردم
کوک: ات ات رسیدیم بیدار شد
ات:چی رسیدیم وای مامان بابام بدو بدو بریم تروخدا بدو بریم
کوک: باشه بریم
در رو برای ات باز کردم و دستش رو گرفتم و باهم رفتیم پیش دستیار های بابا هامون
کوک: ات برو خونه یکم استراحت کن من میام همه چیز رو بهت میگم
ات:نه کوک منم باید باشم
کوک:ات خواهش میکنم بابات تورو به من سپرده نمیتونم این کار رو نکنم خواهش میکنم
ات:باشه اما قول بده زود بیای و بهم بگی
کوک: باشه
به راننده گفتم ات رو برسونه خونه ی خودم و بره استراحت کنه و منم ببینم اینجا چه خبره .
ات ویو: راننده منو برد به یه خونه ی خیلی دارک بعد فهمیدم اینجا خونه ی کوک بود رفتم داخل به خدمتکار پیر داشت بهم گفت
خدمتکار : سلام دختر خوشآمد
ات: مرسی
خدمتکار: عزیزم بیا بشین و بهت تسلیت میگم
ات: مرسی
خدمتکار : خیلی ناراحت شدم شما و آقای جئون از این به بعد باید کار های پدرتون رو انجام بدید
ات: بله
بعد خدمتکار منو به اتاق کوک برد تا یکم استراحت کنم اما من اینقدر ناراحت بودم اما داشتم به مامان و بابام فکر میکردم که خوابم برد
کوک ویو:
درمورد اتفاق فوت مامان و بابای منو ات تحقیق کردم و فهمیدم که باهم توی خونه بودن که بهشون حمله کردن داشتم برمیگشتم خونم که اون حرومزاده لی مین هو بهم زنگ زد
صحبت های کوک و لی مین هو:
(علامت لی مین هو_ علامت کوک^)
_سلام جانگ کوک تسلیت میگم
^اشغال عوضی میکشمت لاشخور
_یادته بهت گفتم یک ماه دیگه با ایم ات بیای نظرم اینکه هفتهی بعد بیاین امیدوارم تا اون موقع با ات کاپل باشید
^مرتیکه اشغال اگه دستت به ات بخوره می کشمت
_باشه بابا
ادامه دارد....
پایان پارت:10
پارت: 10
هردومون قرمز شدیم و بعد وارد شد
ات: سلام
کوک:آه سلام
رفتیم صبحانه خوردیم اصلا روم نمیشد نگاش کنم و همش ازش دوری میکردم و بعد با بچه ها رفتیم استخر داشتیم خوشمیگذروندیم که کوک گوشیش زنگ خورد و پاشد رفت وقتی داشتم نگاش میکردم دیدم حاش خوب نبود و عصبانی و ناراحت بود بعد که تلفنش تموم شد
کوک: ات یه دقیقه میای
ات: باشه
خیلی عجیب بود حالش خوب نبود و با من چیکار داشت
ات:چیزی شده
کوک: اره اما قول بده گریه نکنی
ات:چی شده کوک من دارم میترسم
کوک: مادر و پیرامون مردن باید برگردیم
ات:چی چیداری میگی با گریه
کوک: ات منم خیلی حالم بده و واقعا داغونم اما زود باش باید بریم
ات:باشه میرم وسایلم رو جمع کنم بریم
بعد رفتم لباسام رو جمع کردم و هیچی باعقلم جور درنمیومد با کوک رفتیم سوار ماشین شدیم و راننده مارک داشت میبرد و منم داشتم گریه میکردم
کوک ویو: توی ماشین ات اصلا حالش خوب نبود منم نتونستم اشکاشو ببینم و بقلش کردم
کوک:ات بسه گریه نکن قول میدم ازشون انتقام میگیرم
ات:دوتایی باهم انتقام میگیریم
کوک : هرچی تو بگی لطفا گریه نکن
بعد یکم آروم گرفت و توی بقلم خوابش برد خیلی ناراحت و عصبانی بودم بعد از چند ساعت رسیدیم و ات رو بیدار کردم
کوک: ات ات رسیدیم بیدار شد
ات:چی رسیدیم وای مامان بابام بدو بدو بریم تروخدا بدو بریم
کوک: باشه بریم
در رو برای ات باز کردم و دستش رو گرفتم و باهم رفتیم پیش دستیار های بابا هامون
کوک: ات برو خونه یکم استراحت کن من میام همه چیز رو بهت میگم
ات:نه کوک منم باید باشم
کوک:ات خواهش میکنم بابات تورو به من سپرده نمیتونم این کار رو نکنم خواهش میکنم
ات:باشه اما قول بده زود بیای و بهم بگی
کوک: باشه
به راننده گفتم ات رو برسونه خونه ی خودم و بره استراحت کنه و منم ببینم اینجا چه خبره .
ات ویو: راننده منو برد به یه خونه ی خیلی دارک بعد فهمیدم اینجا خونه ی کوک بود رفتم داخل به خدمتکار پیر داشت بهم گفت
خدمتکار : سلام دختر خوشآمد
ات: مرسی
خدمتکار: عزیزم بیا بشین و بهت تسلیت میگم
ات: مرسی
خدمتکار : خیلی ناراحت شدم شما و آقای جئون از این به بعد باید کار های پدرتون رو انجام بدید
ات: بله
بعد خدمتکار منو به اتاق کوک برد تا یکم استراحت کنم اما من اینقدر ناراحت بودم اما داشتم به مامان و بابام فکر میکردم که خوابم برد
کوک ویو:
درمورد اتفاق فوت مامان و بابای منو ات تحقیق کردم و فهمیدم که باهم توی خونه بودن که بهشون حمله کردن داشتم برمیگشتم خونم که اون حرومزاده لی مین هو بهم زنگ زد
صحبت های کوک و لی مین هو:
(علامت لی مین هو_ علامت کوک^)
_سلام جانگ کوک تسلیت میگم
^اشغال عوضی میکشمت لاشخور
_یادته بهت گفتم یک ماه دیگه با ایم ات بیای نظرم اینکه هفتهی بعد بیاین امیدوارم تا اون موقع با ات کاپل باشید
^مرتیکه اشغال اگه دستت به ات بخوره می کشمت
_باشه بابا
ادامه دارد....
پایان پارت:10
۴.۴k
۰۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.