نگاهت را نمیخوانم نه با مایی نه بی مایی

نگاهت را نمیخوانم ، نه با مایی ٬نه بی مایی !
ز کارت حیرتی دارم ٬ نه با جمعی نه تنهایی

گهی از خنده گلریزی ٬ مگر ای غنچه گلزاری ؟
گهی از گریه لبریزی٬ مگر ای ماه ٬ دریایی ؟

چه می کوشی به طنّازی ٬ که بر ابرو گره بندی
به هر حالت که بنشینی ٬ میان جمع ٬ زیبایی
لبت گر بی سخن باشد ٬ نگاهت صد زبان دارد
بدین مستانه دیدنها ٬ نه خاموشی ٬ نه گویایی

گهی از دیده پنهانی ٬ پریزادی ٬ پریرویی
گهی در جان هویدایی ٬ فرح بخشی ٬ فریبایی

به رخ گیسو فرو ریزی که دل ها را بر انگیزی
از این بازیگری بگذر ٬ به هر صورت دلارایی

زبانت را نمی دانم ٬ نه بی شوقی ٬ نه مشتاقی
نگاهت را نمی خوانم ٬ نه با مایی ٬ نه بی مایی !!
دیدگاه ها (۴)

کاش می شد باردیگر سرنوشت از سر نوشت کاش می شد هر چه هست بر د...

دارد به سفر می رود امشب چمدانمبا خاطره ای تلخ که من خالق آنم...

تو را در بهت چشمانم چه زیبا دیدمت امروز دلم بی تاب چشمت شد ه...

قایقی ساخته ام..جنسش از راز و نیازبادبانش از صبر، دکلش از ای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط