شیشه خون
#شیشهخون
P16
ویو ا.ت:رسیدیم بیمارستان که یهو همه دورمون جم شدن
خبرنگار ۱:خانوم کیم ا.ت چه اتفاقی برای کیم جیسو و کیم تهیونگ افتاده
ا.ت:گم شین اونوررررر خودمم نمیدونم
کوک:من بهتون جوا میدم
خبرنگار ۲:آقای کوک چه حسی دارین
کوک:حس میکنم.... استغفرالله برین کنار بابا
ا.ت:اتاق کیم تهیونگ کجاست
لئو:اتاق کیم جیسو کجاست
پرستار:کیم تهیونگ و کیم جیسو طبقه دوم اتاق ۲۷۰
کوک:بمون منم بیام ا.تتتت(داد)
ا.ت:ممنون دیدو بیا دیگهههه (داد)
لئو:ا.ت داریرمث اسب میدوییی چه انتظاری دارییی(داد)
پرستار:دوستان اینجا بیمارستانه هااا
ا.ت:بههه....مم
لئو:گوه نخورااا
کوک:جرعت داری دوباره بگو
پرستار:غلط کردم
رسیدن اتاق ۲۷۰ با شتاب وارد شدن
تهیونگ:یا حضرت بنگتن(ترسیده)
جیسو:یا حضرت کونتنن(وحشت زده)
کوک:حضرت های جدید هم دیدیم
ا.ت:لئو از رو کلم بلند شو له شدم
کوک:کفاست چجوری رو ا.ت من ولو شدی بلند شو بینم
ا.ت:لیلیبی
لئو:اهم اهم
تهیونگ:تو اینجا چیکار میکنی(سرد)
لئو:اومدم دیدنت(مهربون)
جیسو:عشقم این کیه؟
لئو:عشقمممم؟
تهیونگ:عزیزم میخوام باهات رو راست باشم این....(لئو میپره وسط)
لئو:دوس بچگی خا دیگه میرم بابای(با بغض سگی ک داشت ولی نشون نداد ولی همه فهمیدن)
جیسو:چرا بغض کرد
تهیونگ:هیچی عشقم استراحت کن
کوک:چثافت(میزنه تو کله تهیونگ)
تهیونگ:ایییییی ب ارمیا میگم
جیسو:چرا عشقمو زدی هااا(جفتک میندازه )
کوک:بیینشا بگو عیشش ا.ت..
ا.ت:جیسو حدتو بدون چرادجفتک انداختی(مثلا اصبی)
کوک:خوشم اومد
تهیونگ:چرا سرش داد زدی هاا؟
ا.ت:جلو من در میاییی
تهیونگ:ا.ت
*حرفش با صدای در غط میشه *
دکتر:کار های ترخیص رو انجام بدین
کوک:باسه بی اصاب
دکتر:خودتی
کوک:ببینننن
ا.ت:کوک ولش کن
کوک:برو ب جون ا.ت رو دعا کننننن
یه هفته بعد
ویو ا.ت:از خواب بلند شدم دیدم کوک خوابه رفتم اتاق تهیونگ و جیسو اونا هم خواب بودن داشتم از پله ها پایین میرفتم که یهو.......
اینبار اگه حمایتم نکنین بعد میزارمتون تو خماری🗿🤌اگه حمایت شع فردا دوباره پارت میزارم الان دستم داره میشکنه لیلیبی
P16
ویو ا.ت:رسیدیم بیمارستان که یهو همه دورمون جم شدن
خبرنگار ۱:خانوم کیم ا.ت چه اتفاقی برای کیم جیسو و کیم تهیونگ افتاده
ا.ت:گم شین اونوررررر خودمم نمیدونم
کوک:من بهتون جوا میدم
خبرنگار ۲:آقای کوک چه حسی دارین
کوک:حس میکنم.... استغفرالله برین کنار بابا
ا.ت:اتاق کیم تهیونگ کجاست
لئو:اتاق کیم جیسو کجاست
پرستار:کیم تهیونگ و کیم جیسو طبقه دوم اتاق ۲۷۰
کوک:بمون منم بیام ا.تتتت(داد)
ا.ت:ممنون دیدو بیا دیگهههه (داد)
لئو:ا.ت داریرمث اسب میدوییی چه انتظاری دارییی(داد)
پرستار:دوستان اینجا بیمارستانه هااا
ا.ت:بههه....مم
لئو:گوه نخورااا
کوک:جرعت داری دوباره بگو
پرستار:غلط کردم
رسیدن اتاق ۲۷۰ با شتاب وارد شدن
تهیونگ:یا حضرت بنگتن(ترسیده)
جیسو:یا حضرت کونتنن(وحشت زده)
کوک:حضرت های جدید هم دیدیم
ا.ت:لئو از رو کلم بلند شو له شدم
کوک:کفاست چجوری رو ا.ت من ولو شدی بلند شو بینم
ا.ت:لیلیبی
لئو:اهم اهم
تهیونگ:تو اینجا چیکار میکنی(سرد)
لئو:اومدم دیدنت(مهربون)
جیسو:عشقم این کیه؟
لئو:عشقمممم؟
تهیونگ:عزیزم میخوام باهات رو راست باشم این....(لئو میپره وسط)
لئو:دوس بچگی خا دیگه میرم بابای(با بغض سگی ک داشت ولی نشون نداد ولی همه فهمیدن)
جیسو:چرا بغض کرد
تهیونگ:هیچی عشقم استراحت کن
کوک:چثافت(میزنه تو کله تهیونگ)
تهیونگ:ایییییی ب ارمیا میگم
جیسو:چرا عشقمو زدی هااا(جفتک میندازه )
کوک:بیینشا بگو عیشش ا.ت..
ا.ت:جیسو حدتو بدون چرادجفتک انداختی(مثلا اصبی)
کوک:خوشم اومد
تهیونگ:چرا سرش داد زدی هاا؟
ا.ت:جلو من در میاییی
تهیونگ:ا.ت
*حرفش با صدای در غط میشه *
دکتر:کار های ترخیص رو انجام بدین
کوک:باسه بی اصاب
دکتر:خودتی
کوک:ببینننن
ا.ت:کوک ولش کن
کوک:برو ب جون ا.ت رو دعا کننننن
یه هفته بعد
ویو ا.ت:از خواب بلند شدم دیدم کوک خوابه رفتم اتاق تهیونگ و جیسو اونا هم خواب بودن داشتم از پله ها پایین میرفتم که یهو.......
اینبار اگه حمایتم نکنین بعد میزارمتون تو خماری🗿🤌اگه حمایت شع فردا دوباره پارت میزارم الان دستم داره میشکنه لیلیبی
۳.۷k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.