𝙰𝚖𝚒𝚛𝚎𝚞𝚡
شکوفه های صورتی گیلاس روی درخت ها میدرخشیدن و آفتاب گرم به زمین میتابید آسمون آبی پاک پاک بود و این انعکاسی از قلب جیمین بود اونقد با خودش کلنجار رفت که بلاخره راهی خونه بهترین دوستش شد آروم انگشتش رو روی سطح صاف و صیقلی زنگ در کشید و لحظه ای بعد صدای گرمی به گوش رسید"بیا تو جیمینا"
خونه رنگی رنگی ا.ت جلوی چشماهای جیمین گسترده شد و بعد صورت مهربون دختری بهش خوشامد گفت همون دختری که از ده سال پیش تنها مرکز توجهش شده بود موهای حالت دار و نرمش دور صورتش ریخته بودن و چشمای درشتش سرشار از انرژی بودن تیشرت آبی و شلوار زرد پررنگش اونو حتی قشنگ تر نشون میدادن جیمین که قلبش به تپش افتاده بود و کف دستاش خیس خیس شده بود نگاهی به ا.ت انداخت"قشنگ شدی"
"ممنونم...چایی میخوری؟"
"نه مرسی"
"چه خبر؟"
"خبر خاصی نیست....راستش از سرکار اومدم اینجا"
"خسته نباشی"
"ممنون."
"جیمین یادته ماه پیش رفتیم مهمونی؟توی مهمونی یه دختر اروپایی بود که چشمای آبی داشت؛یادت میاد؟"
"فکر کنم...چرا؟"
"بهم تکست داد که دلش میخواد بیشتر با تو آشنا بشه و شمارتو خواست.گفتم قبل از اینکه شمارتو بدم اجازه بگیرم"
"شماره منو؟که باهاش برم بیرون؟نه به هیچ وجه!"
"دختر خوبیه چیمی!"
"مبارک خونواده ش باشه.چکارکنم؟!"
"خب حداقل یه زنگ بهش بزن.من قول دادم آبروم میره"
"یعنی اصلاً برات مهم نیست؟!میخوای باهاش قرار بذارم؟؟؟"
"من چکار دارم این زندگی توعه خودت تصمیم میگیری"
"منو بگو خیال کردم....ا.ت واقعا؟!"
"چی واقعا؟!"
"من عاشقتم کیم ا.ت!تورو دوست دارم نه اون دختره لعنتی رو!"
"من؟من.....نمیدونم چی بگم"
"چیزی نمیخواد بگی من ابله رو بگو برات کادو خریده بودم...."
"منم دوست دارم جیمین!"
"آره دیدم.همین مونده واسم زن بگیری"
"من فقط...فکر کردم...خب من از کجا بدونم تو ازم خوشت میاد؟فکرکردم ممکنه اون دختر خوشگله دلتو برده باشه"
"به چشم من تو خوشگلی ا.ت!تو!نه اون دختره کوفتی!"
"فقط میخواستم با اون باشی تا بتونم فراموشت کنم....چند وقت بود دودل بودم.میخواستم بهت بگم ازت خوشم میاد ولی جسارتش رو نداشتم!"
"*صورتشو میگیره*چشم من فقط تورو میبینه کیم ا.ت!تنها عشق من!از همون اولشم برام بیشتر از دوست بودی توییتی.فقط مطمئن نبودم عاشقت باشم"
"یعنی الان مطمئنی؟"
"بیشتر از هرچیزی!"
"تنهام نذار پارک جیمین!*سرشو میذاره رو شونه جیمین"
"هیچوقت!"
خونه رنگی رنگی ا.ت جلوی چشماهای جیمین گسترده شد و بعد صورت مهربون دختری بهش خوشامد گفت همون دختری که از ده سال پیش تنها مرکز توجهش شده بود موهای حالت دار و نرمش دور صورتش ریخته بودن و چشمای درشتش سرشار از انرژی بودن تیشرت آبی و شلوار زرد پررنگش اونو حتی قشنگ تر نشون میدادن جیمین که قلبش به تپش افتاده بود و کف دستاش خیس خیس شده بود نگاهی به ا.ت انداخت"قشنگ شدی"
"ممنونم...چایی میخوری؟"
"نه مرسی"
"چه خبر؟"
"خبر خاصی نیست....راستش از سرکار اومدم اینجا"
"خسته نباشی"
"ممنون."
"جیمین یادته ماه پیش رفتیم مهمونی؟توی مهمونی یه دختر اروپایی بود که چشمای آبی داشت؛یادت میاد؟"
"فکر کنم...چرا؟"
"بهم تکست داد که دلش میخواد بیشتر با تو آشنا بشه و شمارتو خواست.گفتم قبل از اینکه شمارتو بدم اجازه بگیرم"
"شماره منو؟که باهاش برم بیرون؟نه به هیچ وجه!"
"دختر خوبیه چیمی!"
"مبارک خونواده ش باشه.چکارکنم؟!"
"خب حداقل یه زنگ بهش بزن.من قول دادم آبروم میره"
"یعنی اصلاً برات مهم نیست؟!میخوای باهاش قرار بذارم؟؟؟"
"من چکار دارم این زندگی توعه خودت تصمیم میگیری"
"منو بگو خیال کردم....ا.ت واقعا؟!"
"چی واقعا؟!"
"من عاشقتم کیم ا.ت!تورو دوست دارم نه اون دختره لعنتی رو!"
"من؟من.....نمیدونم چی بگم"
"چیزی نمیخواد بگی من ابله رو بگو برات کادو خریده بودم...."
"منم دوست دارم جیمین!"
"آره دیدم.همین مونده واسم زن بگیری"
"من فقط...فکر کردم...خب من از کجا بدونم تو ازم خوشت میاد؟فکرکردم ممکنه اون دختر خوشگله دلتو برده باشه"
"به چشم من تو خوشگلی ا.ت!تو!نه اون دختره کوفتی!"
"فقط میخواستم با اون باشی تا بتونم فراموشت کنم....چند وقت بود دودل بودم.میخواستم بهت بگم ازت خوشم میاد ولی جسارتش رو نداشتم!"
"*صورتشو میگیره*چشم من فقط تورو میبینه کیم ا.ت!تنها عشق من!از همون اولشم برام بیشتر از دوست بودی توییتی.فقط مطمئن نبودم عاشقت باشم"
"یعنی الان مطمئنی؟"
"بیشتر از هرچیزی!"
"تنهام نذار پارک جیمین!*سرشو میذاره رو شونه جیمین"
"هیچوقت!"
۶۷۷
۱۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.