من از نهایت شب حرف می زنم

من از نهایت شب حرف می زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می زنم...
 
اگر به خانه ی من آمدی
برای من
ای مهربان!
چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم ...


 
"فروغ فرخزاد"
دیدگاه ها (۲)

شعر و شاعری را بی خیالاینبار که به دنیا آمدم ...گره ی روسری ...

ﺩﻟﻢ ﺗﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﯾﻢ ﺧﯿﺲ ﻭ ﺑﺎﺭﺍﻧﯿﺴﺖ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﭘﺎﯾﯿ...

مگو شرط دوام دوستی دوری ست،باور کنهمین یک اشتباه از آشنا،بیگ...

حرفت قبول! لایق خوبی نبوده‌ام!وقتی بدم! موافق خوبی نبوده‌ام!...

من از نهایت شب حرف می‌زنم ،من از نهایت تاریکیو از نهایت شب ح...

اشتباه از ما بود...اشتباه از ما بود....که خواب سرچشمه رادرخی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط