تهیونگ ویو پارت یک
تهیونگ ویو پارت یک
سالهاست که جونگکوک هیچ حسی به کسی نداره، میترسم کم کم با ماهم سرد بشه، بهش اجازه نمیدادم که ادم بکشه ولی انگار این کار احساس بدش رو بیشتر میکرد و ادم هارو شکنجه میداد حتی اگه کاری نکرده باشن.
سورا: یه یتیم خونه پیدا کردم که توش پسر بچه های شیطونو نگه میداره
تهیونگ: ولی جونگکوک دختر دوست داره
جیمین: وای.. دیگه نمیدونم سه ماهه از کار و زندگی افتادم
سورا: جیمین صبور باش
تهیونگ: خب چیزه دیگه ای پیدا نکردی؟
سورا: اره یه جای دیگه هست ولی عادیه یعنی باید بریم و ببینیم و انتخاب کنیم
جیمین: باز این بهتره
تهیونگ: پاشید بریم
همه جمع کردیم و رفتیم یتیم خونه جونگکوکم خوابیده بود، امروز 4 تا محموله جا به جا کرده بود و خیلی خسته بود.
همینطوری داشتم به دخترا نگاه میکردم که یه دختر کوچولو داشت نقاشیه جیغ ونگوک رو روی بوم میکشید
هویون: کارا
کارا: سکوت کن عزیزم
هویون: کاراااا (کمی داد)
کارا: هاااا (تهیونگ و جیمین رو دید)
کارا: یا ابلفض
هویون: خب این دو اقا تورو به فرزندی قبول کردن و میخوان همین الان باهاشون بری، جمع کن
کارا بلند شد و گفت: باید چند دقیقه وایسین تا نقاشیم خشک بشه
تهیونگ: چشم (تیکه)
جیمین:تهیونگ (چشم غوره) باشه صب میکنیم (لبخند)
نویسنده ویو
کارا رفت و وسایلش رو جمع کرد تا نقاشیش خشک بشه
کارا ویو
سه دقیقه بعد
نقاشیم رو برداشتم و بهشون نگاه کردم چقدر خوشگل بودن اون قد بلند تره که فک کنم اسمش تهیونگ بود نقاشیم رو ازم گرفت و بهش نگاه کرد
کارا: بدش من
تهیونگ: یاد بگیر بگو لطفا
کارا: بیشین بینیم بابا
تهیونگ نگاه ترسناکی بهم کرد، راستش ریدم تو خودم ولی به روم نیاوردم، نشستم تو ماشین اون کوتاه تره کنارم نشست فک کنم جیمین بود دم گوشش گفتم: این رفیقت چرا انقدر ترسناکه؟
جیمین:(خنده) بهش فکر نکن. اینشکلیه.
تهیونگ نشست و ماشین رو روشن کرد، حرکت کردیم سمت خونشون
بیست دقیقه بعد
رسیدیم، خونه نبود قصری بود واسه خودش، وارد شدیمکه یک پسر با بالا تنه ی لخت و موهای جولیده اومد پایین و با پوزخند نگامون کرد
جونگکوک: بالاخره کار خودتون رو کردین اره؟(پوزخند)
جیمین: جونگکوک (محکم)
جونگکوک: ببینمت کوچولو
دستشو گذاشت زیر چونمو سرم رو اورد بالا
...........
دوستانم از پارت 5 به بعد شرط میزارم
سالهاست که جونگکوک هیچ حسی به کسی نداره، میترسم کم کم با ماهم سرد بشه، بهش اجازه نمیدادم که ادم بکشه ولی انگار این کار احساس بدش رو بیشتر میکرد و ادم هارو شکنجه میداد حتی اگه کاری نکرده باشن.
سورا: یه یتیم خونه پیدا کردم که توش پسر بچه های شیطونو نگه میداره
تهیونگ: ولی جونگکوک دختر دوست داره
جیمین: وای.. دیگه نمیدونم سه ماهه از کار و زندگی افتادم
سورا: جیمین صبور باش
تهیونگ: خب چیزه دیگه ای پیدا نکردی؟
سورا: اره یه جای دیگه هست ولی عادیه یعنی باید بریم و ببینیم و انتخاب کنیم
جیمین: باز این بهتره
تهیونگ: پاشید بریم
همه جمع کردیم و رفتیم یتیم خونه جونگکوکم خوابیده بود، امروز 4 تا محموله جا به جا کرده بود و خیلی خسته بود.
همینطوری داشتم به دخترا نگاه میکردم که یه دختر کوچولو داشت نقاشیه جیغ ونگوک رو روی بوم میکشید
هویون: کارا
کارا: سکوت کن عزیزم
هویون: کاراااا (کمی داد)
کارا: هاااا (تهیونگ و جیمین رو دید)
کارا: یا ابلفض
هویون: خب این دو اقا تورو به فرزندی قبول کردن و میخوان همین الان باهاشون بری، جمع کن
کارا بلند شد و گفت: باید چند دقیقه وایسین تا نقاشیم خشک بشه
تهیونگ: چشم (تیکه)
جیمین:تهیونگ (چشم غوره) باشه صب میکنیم (لبخند)
نویسنده ویو
کارا رفت و وسایلش رو جمع کرد تا نقاشیش خشک بشه
کارا ویو
سه دقیقه بعد
نقاشیم رو برداشتم و بهشون نگاه کردم چقدر خوشگل بودن اون قد بلند تره که فک کنم اسمش تهیونگ بود نقاشیم رو ازم گرفت و بهش نگاه کرد
کارا: بدش من
تهیونگ: یاد بگیر بگو لطفا
کارا: بیشین بینیم بابا
تهیونگ نگاه ترسناکی بهم کرد، راستش ریدم تو خودم ولی به روم نیاوردم، نشستم تو ماشین اون کوتاه تره کنارم نشست فک کنم جیمین بود دم گوشش گفتم: این رفیقت چرا انقدر ترسناکه؟
جیمین:(خنده) بهش فکر نکن. اینشکلیه.
تهیونگ نشست و ماشین رو روشن کرد، حرکت کردیم سمت خونشون
بیست دقیقه بعد
رسیدیم، خونه نبود قصری بود واسه خودش، وارد شدیمکه یک پسر با بالا تنه ی لخت و موهای جولیده اومد پایین و با پوزخند نگامون کرد
جونگکوک: بالاخره کار خودتون رو کردین اره؟(پوزخند)
جیمین: جونگکوک (محکم)
جونگکوک: ببینمت کوچولو
دستشو گذاشت زیر چونمو سرم رو اورد بالا
...........
دوستانم از پارت 5 به بعد شرط میزارم
۶.۰k
۲۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.