تک پارتی جانگ کوک( درخواستی )
تک پارتی جانگ کوک( درخواستی )
{ کن النا هستم 19 سالمه و تویه دانشگاه کالست درس میخونم
با تمام هم کلاسی هام دوستم اما یه دوست صمیمی دارم که هیچ وقت هیچ کس نمیتونه جاشو بگیره
اون جانگ کوکه ، جنون جانگ کوک اون بهترین دوستمه
داشتم میرفتم سمت کلاسم که جانگ کوک رو با دوستاش کنارش بودن رفتم و سلام کردم اما بی توجه از کنارم رد شد و حتی جوابم رو هم نداد
یعنی یادش رفته امروز روز خاصیه؟
رفتم نشستم تو کلاس و منتظر موندم کلاسامون امروز متفاوت بود و تو یه کلاس نبودیم
وارد کلاس من شد با یه نامه دستش اومد گذاشتش رو میز و رفت
بر داشتم و خوندمش :
صد روزگی دوستیمون مبارک کوچولویه من فک کردی یادم رفته 😉
.
لبخندی زدم که چشمم به جمله پایین کاغذ افتاد : دسشویی
.
ها؟ دسشویی؟ شاید منظورش اینه که باید برم دسشویی
حالا بی خیال اخر مدرسه میرم ببینم چه خبره }
.
( اخر مدرسه )
{ همه داشتن میرفتن بیرون و نمیتونستم ببینم که کوکی اونجاست یا نه
رفتم سمت دسشویی که جانگ کوک رو دیدم که به روشویی تکیه داده بود و انگار منتظر بود}
.
+ بح بح خانم النا خانم
_ دو تا خانم گفتی ها
+ میدونم
_ خب چرا گفتی بیایم اینجا؟
+ هیچی، فقط میخاستم بگم صد روزه شدن دوستیمون مبارک :)
_ عاااا جدی
◗ اومد و خودشو چسبوند به سینه جانگ کوک و دکمه یقشو باز کرد ◖
+ جدی؟
_ اره جدی من باهات شوخی دارم؟
◗ کوک النا رو گرفت. و گذاشت رو روشویی و دستاشو به اینه بالایه سرش قفل کرد و لبای النا رو شکار کرد ◖
+ اینجا جاش نیست دختر کوچولو میدونی که..
_ آهه باشه درست میگی
.
( خب همینجوری تو خماری بمونید خوبه 😂
خلاصه میرن خونه و...
کامنتا چک شه )
{ کن النا هستم 19 سالمه و تویه دانشگاه کالست درس میخونم
با تمام هم کلاسی هام دوستم اما یه دوست صمیمی دارم که هیچ وقت هیچ کس نمیتونه جاشو بگیره
اون جانگ کوکه ، جنون جانگ کوک اون بهترین دوستمه
داشتم میرفتم سمت کلاسم که جانگ کوک رو با دوستاش کنارش بودن رفتم و سلام کردم اما بی توجه از کنارم رد شد و حتی جوابم رو هم نداد
یعنی یادش رفته امروز روز خاصیه؟
رفتم نشستم تو کلاس و منتظر موندم کلاسامون امروز متفاوت بود و تو یه کلاس نبودیم
وارد کلاس من شد با یه نامه دستش اومد گذاشتش رو میز و رفت
بر داشتم و خوندمش :
صد روزگی دوستیمون مبارک کوچولویه من فک کردی یادم رفته 😉
.
لبخندی زدم که چشمم به جمله پایین کاغذ افتاد : دسشویی
.
ها؟ دسشویی؟ شاید منظورش اینه که باید برم دسشویی
حالا بی خیال اخر مدرسه میرم ببینم چه خبره }
.
( اخر مدرسه )
{ همه داشتن میرفتن بیرون و نمیتونستم ببینم که کوکی اونجاست یا نه
رفتم سمت دسشویی که جانگ کوک رو دیدم که به روشویی تکیه داده بود و انگار منتظر بود}
.
+ بح بح خانم النا خانم
_ دو تا خانم گفتی ها
+ میدونم
_ خب چرا گفتی بیایم اینجا؟
+ هیچی، فقط میخاستم بگم صد روزه شدن دوستیمون مبارک :)
_ عاااا جدی
◗ اومد و خودشو چسبوند به سینه جانگ کوک و دکمه یقشو باز کرد ◖
+ جدی؟
_ اره جدی من باهات شوخی دارم؟
◗ کوک النا رو گرفت. و گذاشت رو روشویی و دستاشو به اینه بالایه سرش قفل کرد و لبای النا رو شکار کرد ◖
+ اینجا جاش نیست دختر کوچولو میدونی که..
_ آهه باشه درست میگی
.
( خب همینجوری تو خماری بمونید خوبه 😂
خلاصه میرن خونه و...
کامنتا چک شه )
۵۷.۶k
۰۸ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.