شعر پاییز اخوان ثالث

شعر #پاییز اخوان ثالث

آسمانش را گرفته تنگ در آغوش
ابر؛ با آن پوستین سردِ نمناکش.
باغ بی برگی،
روز و شب تنهاست،
با سکوت پاکِ غمناکش.
سازِ او باران، سرودش باد.
جامه اش شولای عریانی‌ست.
ورجز،اینش جامه ای باید .
بافته بس شعله ی زرتار پودش باد .
گو بروید ، هرچه در هر جا که خواهد ، یا نمی خواهد .
باغبان و رهگذران نیست .
باغ نومیدان
چشم در راه بهاری نیست
گر زچشمش پرتو گرمی نمی تابد ،
ور برویش برگ لبخندی نمی روید ؛
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست ؟
داستان از میوه های سربه گردونسای اینک خفته در تابوت پست خاک می گوید .
باغ بی برگی
خنده اش خونیست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش میچمد در آن .
پادشاه فصلها ، پائیز .

#پاییز
دیدگاه ها (۱)

💕 دلم از نام خزان می‌لرزدزانکه من زاده‌ی تابستانم!شعر من آتش...

کاش چون #پاییز بودم، کاش چون پاییز بودمکاش چون پاییز خاموش و...

🌸 🍃 برایت شعر می گویم در این پاییز تنهایی زمستان گفته می آیم...

🍁 برگ های زرد این عمر گران.....لحظه به لحظه ؛ دم به دم ؛...

باغ من

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط