دل مست و دیده مست و تن بیقرار مست

دل مست و دیده مست و تن بی‌قرار مست
جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟

تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک
ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست

ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار
روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست

از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم
گر در شوم شبی به شبستان یار مست

سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی
در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست

لب برنگیرم از لب یار کناره گیر
گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست
دیدگاه ها (۲)

اقرا بسم ربک الچشم سیاه!خلق الانسان والخورشید وماه!با امیدی ...

ما زود رسیدیم به تهش.یعنی اون خواست که زود برسیم،وگرنه من هن...

چشمانت را ببندو دستت رابر روی قلبم بگذار خودش می خواهدبه تو ...

نگردد همت موجم قفس فرسودگوهرهابه رنگ دود درتوفان آتش می‌زنم ...

جان پرورم گهی که تو جانان من شویجاوید زنده مانم اگر جان من ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط