کجای قصه
کجای قصه
نگفته ام دوستت دارم؟؟
بگذار فکر کنم...
هیچ کجا انگار !
تا یادم میآید،
بهانه هایم هم، پُر بود از فریاد.
فریادِ اینکه؛
دیوانه ! من دیوانه ی تواَم!
اما ببخش مرا!
انگار همچون کودکی نوزاد بوده ام،
که هرچه تقلا میکند،
کسی نمیفهمد
که شیر نمیخواهد.
که گرمایِ تن مادر میخواهد.
اما؛
حالا مینویسم،
بارها بخوان!
بارها بخوان!
دیوانه ، دوستت دارم!
نگفته ام دوستت دارم؟؟
بگذار فکر کنم...
هیچ کجا انگار !
تا یادم میآید،
بهانه هایم هم، پُر بود از فریاد.
فریادِ اینکه؛
دیوانه ! من دیوانه ی تواَم!
اما ببخش مرا!
انگار همچون کودکی نوزاد بوده ام،
که هرچه تقلا میکند،
کسی نمیفهمد
که شیر نمیخواهد.
که گرمایِ تن مادر میخواهد.
اما؛
حالا مینویسم،
بارها بخوان!
بارها بخوان!
دیوانه ، دوستت دارم!
- ۴۹۲
- ۱۹ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط