پاسخ به شعر کوچه فریدون مشیریپست قبلی رو ببینین

پاسخ به شعر کوچه فریدون مشیری(پست قبلی رو ببینین)


بی تو طوفان زده دشت جنونم
صید افتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟

بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم

تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی ...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی

چون در خانه ببستم،
دگر از پا نشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من

بی تو من در همه شهر غریبم
بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدایی
بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوایی

تو همه بود و نبودی
تو همه شعر و سرودی

چه گریزی ز بر من
که ز کوی‌ات نگریزم
گر بمیرم ز غم دل
به تو هرگز نستیزم

من و یک لحظه جدایی؟!
نتوانم، نتوانم
بی تو من زنده نمانم


هما میرافشار
دیدگاه ها (۵)

کسی چه میداندامروز چند بار فروریختم....از دیدن کسی که تنها ل...

.....

بی تو، مهتاب‌شبی، باز از آن کوچه گذشتم،؛همه تن چشم شدم، خیره...

دوستت دارد و از دور کنارش هستی.روی دیوار اتاق و سر کارش هستی...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط