عاشقش بودم

عاشقش بودم

عاشقم بود

در یک شب پر ستاره ،

زیر نور ماه عاشق شده بودیم و ...

پیمان بر جاودانگی عشقمان

بسته بودیم

اما نمی دانم به یکباره چه شد ،

که تصمیم بر رفتن و تنهایی من گرفت

و تنها حرفش برایم این بود که ...

هیچوقت وابسته ی هیچ کسی نباش

وابستگی خوب نیست

آدم را از پای درمی آورد

و در آن شب سرد و بارانی بود که

هنوز ندانسته است که من

عاشقش هستم و نه وابسته اش ...

انگار که فرق بین عشق و وابستگی

را نمی دانست ...

او رفت ...

و من ...

در نبود او ...

انگار که وابسته ی آسمان و ماه و ستاره

شده ام ...


# علی_علیزاده
دیدگاه ها (۱)

آدم آهنی هستمبا سیگاری که هرگز روشن نخواهد شدخوشحال از اینکه...

پسر : آخه بیشعور من به تو دل بستمدختر : آدم باشعور به چیزای ...

دود کن بودنم را ...دود کن حرف های عاشقانه ام را ...نگاهم را ...

نگاهت که می کنمچیزی مرا از نداشتن ها جدا می کندبا تو که می خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط