Monster in the forest
Monster in the forest
پارت 21
تهیونگ: اِی نه نه نه نه نه!!!
( زیر پاشون خالی میشه)
ا.ت: جییییییییییییغ
جونگ کوک:*جلو دهنشو میگیره*هییییس نمیخوای که صداتو بشنوه!
ا.ت:...........
تهیونگ: میگم..الان زیر زمینیم..چطوری؟
ا.ت: اینجا خیلی تاریکه...
جونگ کوک: اینکه بمونیم اینجا خطرناکه..
تهیونگ: و اگر بخوایم از اینجا بریم هم خطرناکه...
ا.ت: خدایا من غلط کردم شیرموز جونگ کوک رو خوردم منو از اینجا نجات بده😣
تهیونگ: اون چی بود؟
جونگ کوک: کدوم؟
تهیونگ: از اونطرف رد شد*به سمت مخالفشون اشاره میکنه*
ا.ت: خدایا ز گناهان من بگذر...
جونگ کوک: نه از اینطرف..
تهیونگ: الان اینجا بود.. اونطرفه.
(اینجوری تصور کنین که هر دفعه یه چیزی از هر جا یهویی ظاهر میشه بعد از یه جای دیگه و همینطوری بیشتر نزدیک بهشون میشه)
☆از همه جا رد میشد و اونا از نگاهشون رو از هر طرف... بالا.. پایین.. عقب.. جلو.. راست.. چپ.. همه جا رو زیر نظر داشتن ولی نمیفهمیدن که داره چه اتفاقی میوفته.. از هر طرف ممکن بود بخواد حمله کنه☆
جونگ کوک: این یه جا نمیمونه!
تهیونگ:*ا.ت رو میگیره و لای بال هاش میذاره که اگر حمله کرد بتونه ازش محافظت کنه*
☆از چهار طرفشون.. بهشون حمله کرد☆
ا.ت:*از این جیغای شیشه خورد کن میزنه*
(فکر کنین دیگه صداش چقدر بلنده😬)
جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
تهیونگ:*متاسفانه چون ا.ت رو گرفته نمیتونه دستاش رو برداره و برای چندمین بااار پرده ی گوش این بدبخت پاره میشه😐*
بسسسسسم الله!!!
_*این بدبختم کر میشه و یه ثانیه یجا وایمیسه*
جونگ کوک:*از فرصت استفاده میکنه و میگیرتش*
_*جونگ کوک رو پرت میکنه*
جونگ کوک:*با کله میره توی دیوار*
_*سمت تهیونگ و ا.ت میره*
تهیونگ:*سریع میچرخه تا پشتش بهش
باشه که به ا.ت آسیب نرسونه و....*
ا.ت:*با صدای آروم*تهیونگ..
تهیونگ:*میوفته زمین*
ا.ت: نهههههههههههه!!!!
_*انقدر سرفه میکنه و خون میریزه تا بیهوش میشه*
ا.ت: چرا... ولی من..هق... چرااااا تو آخه؟؟؟
نباید بمییییری!!! نمیزارررم بمیری مگرنه خودم هم میکشم!!! قول داااادم که همتون رو به هم برسونم نهههههه بدون تو!!!!!
جونگ کوک:ا.ت... تهیونگ به این راحتیا نمیمیره!!
ا.ت: باید نجاتش بددددم!!!!
جونگ کوک: حتما آره... ولی نگاه کن.. یه قدم جلوییم😁
ا.ت:*نگاه میکنه*هان؟
جونگ کوک: 🙂🙂🙂🙂
ا.ت: ناااااااااامجووووون!!!!!!!!!!
معرفی میکنم:هیولای شماره 3 جنگل😐)
ا.ت: الان تهیونگو بیا ببریم😥😥
از کجا باید بریم بیرون؟
جونگ کوک:*به بالا سرشون اشاره میکنه*از جایی که اول اومدیم.
☆با هزاران هزار هزار بدبختی خودشون رو به بالا میرسونن...☆
پارت 21
تهیونگ: اِی نه نه نه نه نه!!!
( زیر پاشون خالی میشه)
ا.ت: جییییییییییییغ
جونگ کوک:*جلو دهنشو میگیره*هییییس نمیخوای که صداتو بشنوه!
ا.ت:...........
تهیونگ: میگم..الان زیر زمینیم..چطوری؟
ا.ت: اینجا خیلی تاریکه...
جونگ کوک: اینکه بمونیم اینجا خطرناکه..
تهیونگ: و اگر بخوایم از اینجا بریم هم خطرناکه...
ا.ت: خدایا من غلط کردم شیرموز جونگ کوک رو خوردم منو از اینجا نجات بده😣
تهیونگ: اون چی بود؟
جونگ کوک: کدوم؟
تهیونگ: از اونطرف رد شد*به سمت مخالفشون اشاره میکنه*
ا.ت: خدایا ز گناهان من بگذر...
جونگ کوک: نه از اینطرف..
تهیونگ: الان اینجا بود.. اونطرفه.
(اینجوری تصور کنین که هر دفعه یه چیزی از هر جا یهویی ظاهر میشه بعد از یه جای دیگه و همینطوری بیشتر نزدیک بهشون میشه)
☆از همه جا رد میشد و اونا از نگاهشون رو از هر طرف... بالا.. پایین.. عقب.. جلو.. راست.. چپ.. همه جا رو زیر نظر داشتن ولی نمیفهمیدن که داره چه اتفاقی میوفته.. از هر طرف ممکن بود بخواد حمله کنه☆
جونگ کوک: این یه جا نمیمونه!
تهیونگ:*ا.ت رو میگیره و لای بال هاش میذاره که اگر حمله کرد بتونه ازش محافظت کنه*
☆از چهار طرفشون.. بهشون حمله کرد☆
ا.ت:*از این جیغای شیشه خورد کن میزنه*
(فکر کنین دیگه صداش چقدر بلنده😬)
جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ
تهیونگ:*متاسفانه چون ا.ت رو گرفته نمیتونه دستاش رو برداره و برای چندمین بااار پرده ی گوش این بدبخت پاره میشه😐*
بسسسسسم الله!!!
_*این بدبختم کر میشه و یه ثانیه یجا وایمیسه*
جونگ کوک:*از فرصت استفاده میکنه و میگیرتش*
_*جونگ کوک رو پرت میکنه*
جونگ کوک:*با کله میره توی دیوار*
_*سمت تهیونگ و ا.ت میره*
تهیونگ:*سریع میچرخه تا پشتش بهش
باشه که به ا.ت آسیب نرسونه و....*
ا.ت:*با صدای آروم*تهیونگ..
تهیونگ:*میوفته زمین*
ا.ت: نهههههههههههه!!!!
_*انقدر سرفه میکنه و خون میریزه تا بیهوش میشه*
ا.ت: چرا... ولی من..هق... چرااااا تو آخه؟؟؟
نباید بمییییری!!! نمیزارررم بمیری مگرنه خودم هم میکشم!!! قول داااادم که همتون رو به هم برسونم نهههههه بدون تو!!!!!
جونگ کوک:ا.ت... تهیونگ به این راحتیا نمیمیره!!
ا.ت: باید نجاتش بددددم!!!!
جونگ کوک: حتما آره... ولی نگاه کن.. یه قدم جلوییم😁
ا.ت:*نگاه میکنه*هان؟
جونگ کوک: 🙂🙂🙂🙂
ا.ت: ناااااااااامجووووون!!!!!!!!!!
معرفی میکنم:هیولای شماره 3 جنگل😐)
ا.ت: الان تهیونگو بیا ببریم😥😥
از کجا باید بریم بیرون؟
جونگ کوک:*به بالا سرشون اشاره میکنه*از جایی که اول اومدیم.
☆با هزاران هزار هزار بدبختی خودشون رو به بالا میرسونن...☆
۵.۸k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.