صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است

صورتی زرد شده وقت سفر معلوم است

آتش سینه ای از دیده ی تر معلوم است

به خودش روز زمین مثل پدر می پیچد

از همین صحنه غم زهر و جگر معلوم است

وسط حجره تنش روی زمین افتاده

بین گرداب بلا مرد خطر معلوم است

باقر آل پیمبر بدنش میلرزد

در شب حادثه ای تلخ سحر معلوم است

کمرش زخمی زنجیر و غم شلاق است

اشک می بارد و داغی ِ شرر معلوم است

یاد آن کوچه و بازار و غم ناموس است

خون رگ های عمو بین گذر معلوم است

سنگ های سر کوچه چه شتابی دارد

از سر نی به زمین خوردن سر معلوم است

به روی پیرهنی که کفنش شد آخر

حال جای قدم چند نفر معلوم است

زینب زیر لب گفت که تشنه است سرش را نبرید

در نگاهش چه غمی باز مگر معلوم است
دیدگاه ها (۲)

سوغات ما از کربلا درد و محن بودپژمردگی لاله های در چمن بودمن...

روز شمار عید الله الاکبر(۱۱) روز مانده تا عید سعید غدیر. . ....

زائران خانه حق، به حق پیوستند. پروانه سان به گرد شمع حق سوخت...

خطبه غدیر ۲۹. . بخش هفتم: پیروان اهل بیت علیهم السلام و دشمن...

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط