سوغات ما از کربلا درد و محن بود

سوغات ما از کربلا درد و محن بود
پژمردگی لاله های در چمن بود
من تشنگی در خیمه را احساس کردم
یاد از دو دست خونی عباس کردم
من کودکی بودم که آهم را شنیدند
دیدم سر جد غریبم را بریدند
من دیده ام در وقت تشییع جنازه
اسبان دشمن را که خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغی پر شکوفه
خورشید را بر نیزه دیدم بین کوفه
گر چه که من مسموم از زهر هشامم
من کُشته ی ویرانه ای در شهر شامم
دیدم که پر می زند همسنگر من
در خاطرم شد زنده یاد مادر من

السلام علیک یا امام محمد باقر  علیه السلام
دیدگاه ها (۳)

روز شمار عید الله الاکبر(۱۱) روز مانده تا عید سعید غدیر. . ....

خطبه غدیر ۳۰. . بخش هشتم: حضرت مهدی عجل الله فرجه الشریف . ....

صورتی زرد شده وقت سفر معلوم استآتش سینه ای از دیده ی تر معلو...

زائران خانه حق، به حق پیوستند. پروانه سان به گرد شمع حق سوخت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط