داستان، قسمت صد و پنجاه و یکم

#قسمت‌صد‌و‌پنجاه‌و‌یکم

+یعنی چی که نمی‌فهمی!؟ ... بیبینم، اگه پی‌یر دستش رو یه ساعت تموم می‌ذاشت روی شونه تو، تو خوشت می‌اومد!؟
_نه اصلا! ... نه تنها یه ساعت، که یه ثانیه هم همچین اجازه‌ای بهش نمی‌دادم. اما من مسئله‌م فرق می‌کنه. پی‌یر هم هیچ‌وقت به خودش اجازه نمی‌ده این کار و بکنه. اما تو هیچ‌وقت نمی‌تونی اثبات کنی که توی سر پی‌یر چی می‌گذشته!
+خودم می‌دونم
_اینکه دستش روی شونه تو بوده ... من خیلی وقتا دیده‌ام که اغنو هم می‌آد و بازوی تو رو می‌گیره... به نظر تو فرق بازو با پنج سانت بالاترش چیه!؟ ...

✍🏻ا.م

#کتابخوانی
#زندگی_مثبت_کتاب_خوانی
#چشم‌های‌باز_پلک‌های‌بسته

#بصائرحسینیه_ایران
#basaerehoseiniyeh
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✅ ایتا، سروش، بله، گپ، روبیکا، آی گپ، آپارات، هورسا، پاتوق، ویسگون، باهم، نزدیکا، تلگرام، اینستاگرام و توییتر با 👈👇👈👇👈👇

🆔 @basaerehoseiniyeh
دیدگاه ها (۰)

کایری اروینگ، یکی از بهترین بازیکنان NBA که یک سال پیش اعلام...

#قسمت‌صد‌و‌پنجاه‌و‌دوم_به نظر من که فرقی ندارن ... یعنی اگه ...

هنرنمایی سیدمحمد حسینی مداح نوجوان ایرانی در مسابقه استعدادی...

#قسمت‌صد‌و‌پنجاهمگفتم: «خب، این که تو می‌گی چه اشکالی داره؟ ...

...

دستش رو قلبم بود.هر وقت می فهمید حالم‌ خوش نیست، همین کار رو...

معرفی شخصیت ها و پارت (1)سلام من کیم آت هستم یک دختر ۱۶ ساله...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط