خدا کند که بهار رسیدنش برسد

خدا کند که بهار رسیدنش برسد

شب تولد چشمان روشنش برسد

چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز

به این امید که دستم به دامنش برسد

هزار دست پر از خواهشند و گوش به زنگ

که آن انارترین روز چیدنش برسد

چه سالها که درین دشت ، خوشه چین ماندم

که دست خالی شوقم به خرمنش برسد

بر این مشام و بر این جان چه میشود یارب!

نسیمی از چمنش بویی از تنش برسد

خدای من دل چشم انتظار من تا چند

به دور دست فلک بانگ شیونش برسد؟

چقدر بر لب این جاده منتظر ماندن؟

خدا کند که از آن دور توسنش برسد ...

#سعید_بیابانکی

#انتظارفرج
دیدگاه ها (۱۱)

موسای طور غربتم و خسته و بی عصا مجروح عشق هستم و محکوم بی خط...

هر شب دعا کردم که برگرددهی بغض کردم پشتِ اشعارماز درد های شع...

او تولد یافت جانبازی کند میهنم ایران سرافرازی کند او تولد یا...

حالا از اینهمه فاصله اشکهای تو فاش می کند عریانی تنهائ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط