روشنایی شب
روشنایی شب
part4
جیمین: نه بابا..
ویکتوریا: ات.. خوبی؟
ات: آره چطو؟
ویکتوریا: لبات کبوده..
ات: نه. قندم افتاده شاید..
جیمین آروم خندید
ویکتوریا: چیز خنده داری میبینی؟ برو شیرینی بیار قندش افتاده
جیمین: خیل خب..
ات: نه نمیخواددد
ویکتوریا: هیس.. جیمین بدو
جیمین سریع یه شیرینی آورد
ویکتوریا: هف بخور.. من میرم دستشویی
ویکتوریا رفت دستشویی
ات: هف.. بگیر این شیرینی رو یه کاری کن
جیمین خندید
جیمین: که قندت افتاده؟
لپ ات رو کشید
ات: هف نکن.. اون شیرینی رو بخورررر..تا ویکتوریا نیومده
جیمین: آه...
شیرینی رو خورد
ویکتوریا از دستشویی(هف من😂🤲) اومد و لباس هاش رو عوض کرد
شروع کرد به پختن شام
ات: .. من شام نمیمونم..
ویکتوریا: غلط کردیی
ات: بخدا نمیمونم
ویکتوریا: آه ات
جیمین: خب بمون دیگه
ویکتوریا چشماش چهار تا شد
جیمین: خ..خب چیهااا
ویکتوریا: جیمین.. خبریه؟ خیلی مشکوک هستید
ات عصبی شد و جیغ زد
ات:اهه بسته دیکه آره ما باهم رلیم چیکارمیخوای کنی؟
جیمین بلند خندید
ویکتوریا تو شک بود
جیمین: هف.. فهمیدی؟
ویکتوریا: شوخی بود دیگه؟!
شرایط پارت بعد: ۳۰لایک
part4
جیمین: نه بابا..
ویکتوریا: ات.. خوبی؟
ات: آره چطو؟
ویکتوریا: لبات کبوده..
ات: نه. قندم افتاده شاید..
جیمین آروم خندید
ویکتوریا: چیز خنده داری میبینی؟ برو شیرینی بیار قندش افتاده
جیمین: خیل خب..
ات: نه نمیخواددد
ویکتوریا: هیس.. جیمین بدو
جیمین سریع یه شیرینی آورد
ویکتوریا: هف بخور.. من میرم دستشویی
ویکتوریا رفت دستشویی
ات: هف.. بگیر این شیرینی رو یه کاری کن
جیمین خندید
جیمین: که قندت افتاده؟
لپ ات رو کشید
ات: هف نکن.. اون شیرینی رو بخورررر..تا ویکتوریا نیومده
جیمین: آه...
شیرینی رو خورد
ویکتوریا از دستشویی(هف من😂🤲) اومد و لباس هاش رو عوض کرد
شروع کرد به پختن شام
ات: .. من شام نمیمونم..
ویکتوریا: غلط کردیی
ات: بخدا نمیمونم
ویکتوریا: آه ات
جیمین: خب بمون دیگه
ویکتوریا چشماش چهار تا شد
جیمین: خ..خب چیهااا
ویکتوریا: جیمین.. خبریه؟ خیلی مشکوک هستید
ات عصبی شد و جیغ زد
ات:اهه بسته دیکه آره ما باهم رلیم چیکارمیخوای کنی؟
جیمین بلند خندید
ویکتوریا تو شک بود
جیمین: هف.. فهمیدی؟
ویکتوریا: شوخی بود دیگه؟!
شرایط پارت بعد: ۳۰لایک
- ۱۹.۹k
- ۰۴ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط