عضو جدید
پارت ۳۰(پارت اخر )
ویو جونگکوک
خونه داشت کاملا میسوخت میخواستم برم داخل تا ات رو پیدا کنم که
ویو ات
اونجا با شدتت زیادی اتیش گرفت الکس گفت ات فرار کن ولی اگه خیانت کنی میمیری
منو الکس داشتیم فرار میکردیم بقیه اعضا هم مرده بودن داشتیم میدویدیم که یهو یه طرف دیوار با اتیش ریخت روی الکس منم سریع اومدم بیرون دیدم جونگکوک میخواد بره داخل ساختمون که چون اونجا اکسیژن کم بود نفسی نداشتم با صدای ضعیفم گفتم
جونگکوکاااا
ویو جونگکوک ـ
صدای ضعیفی صدام کرد برگشتم دیدم اتم اونجا وایساده دلم برای بغل کردن و بوسیدنش تنگ شده بود دویدم طرفش که یهو
ویوات
یادم اومد که کنترل این بمبی که به هم تزریق شدیه داخل ساختمونه و ممکن الان منفجر شه بخاژر همین داد زدم
جونگکوکااا جلو نیا
جونگکوک: چرا ات
ات: من عاشقتم ولی مجبورم ترکت کنم
جونگکوک: ات چی داری میگی
ویو دیدم ساختمون خراب شد گردنم به شددت درد گفت فهمیدم که بمب داره داخل بدم منفجر میشه
افتادم زمین هیو دیدم کل بدم داره خون میاد وقتی خون بالا اوردم دیگه چیزی ندیدم و سیاهی
ویو جونگکوک
دیدم اتم تمام بدنش توی خونه دویدیم سمتش ولی اون افتاد و بیهوش شد بقلش کردم اعضا دورمون جمع شدن
جونگکوک: عشقممممممم اتتتتتت باشوووووو اتتتتتتتتت مگه نگفته بودی هیچوقت از پیشت نمیرممممم
اتتتتتتنتت
ویو تهیونگ
جونگکوک اسم ات رو داد زد و بیهوش شد
بردیمش بیمارستان دکترا گفتم ات درجا مرده ولی جونگکوک بهش فشار وارد شده
ویو به یه هفته بعده خاک سپاری
ویو جیهوپ
بعده اینکه ات رو خاک کردیم جونگکوک دیگه جونگکوک سابق نشده توی این یه هفته سه بار خودک*شی کرده
ویو جونگکوک
دیگه بدون ات نمیتونم زندگی کنم
تا الان هر وقت خود *کشی کردم اعضا نجاتم دادن بخاطر همین رفتم سره قبر اتم
جونگکوک: ات عزیزم جات خوبه چرا تنهام گذاشتی هاا
ولی الان نگران نباش منم دارم میام پیشت تیغ رو روی رگم گذاشتم و همچی سیاه شد
ویو جونگکوک
بعد از سیاهی یه نور دیدم دنبالش دویدم که صدای اتم اومد
ات: جونگکوکااااا من اینجام
جونگکوک
برگشتم دیدم اتم اونجاست دویدم سمتش و بغلش کردم......
و گفتم دیگه هیچ وقت ولت نمیکنم ات چرا رفتی هاااا
ات: من مجبور شدم عشقم ولی الان باهمیم
.......
بله ات و جونگکوک اینجا باهم زندگی نکردن ولی اونجا یه زندگی عالی دارن
💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤
خاب بچه ها مرسی بخاطر این همه انرژی ♥♥♥این فیکم تموم شد امید وارم خوشتون اومده باشه✨✨✨✨✨✨
ویو جونگکوک
خونه داشت کاملا میسوخت میخواستم برم داخل تا ات رو پیدا کنم که
ویو ات
اونجا با شدتت زیادی اتیش گرفت الکس گفت ات فرار کن ولی اگه خیانت کنی میمیری
منو الکس داشتیم فرار میکردیم بقیه اعضا هم مرده بودن داشتیم میدویدیم که یهو یه طرف دیوار با اتیش ریخت روی الکس منم سریع اومدم بیرون دیدم جونگکوک میخواد بره داخل ساختمون که چون اونجا اکسیژن کم بود نفسی نداشتم با صدای ضعیفم گفتم
جونگکوکاااا
ویو جونگکوک ـ
صدای ضعیفی صدام کرد برگشتم دیدم اتم اونجا وایساده دلم برای بغل کردن و بوسیدنش تنگ شده بود دویدم طرفش که یهو
ویوات
یادم اومد که کنترل این بمبی که به هم تزریق شدیه داخل ساختمونه و ممکن الان منفجر شه بخاژر همین داد زدم
جونگکوکااا جلو نیا
جونگکوک: چرا ات
ات: من عاشقتم ولی مجبورم ترکت کنم
جونگکوک: ات چی داری میگی
ویو دیدم ساختمون خراب شد گردنم به شددت درد گفت فهمیدم که بمب داره داخل بدم منفجر میشه
افتادم زمین هیو دیدم کل بدم داره خون میاد وقتی خون بالا اوردم دیگه چیزی ندیدم و سیاهی
ویو جونگکوک
دیدم اتم تمام بدنش توی خونه دویدیم سمتش ولی اون افتاد و بیهوش شد بقلش کردم اعضا دورمون جمع شدن
جونگکوک: عشقممممممم اتتتتتت باشوووووو اتتتتتتتتت مگه نگفته بودی هیچوقت از پیشت نمیرممممم
اتتتتتتنتت
ویو تهیونگ
جونگکوک اسم ات رو داد زد و بیهوش شد
بردیمش بیمارستان دکترا گفتم ات درجا مرده ولی جونگکوک بهش فشار وارد شده
ویو به یه هفته بعده خاک سپاری
ویو جیهوپ
بعده اینکه ات رو خاک کردیم جونگکوک دیگه جونگکوک سابق نشده توی این یه هفته سه بار خودک*شی کرده
ویو جونگکوک
دیگه بدون ات نمیتونم زندگی کنم
تا الان هر وقت خود *کشی کردم اعضا نجاتم دادن بخاطر همین رفتم سره قبر اتم
جونگکوک: ات عزیزم جات خوبه چرا تنهام گذاشتی هاا
ولی الان نگران نباش منم دارم میام پیشت تیغ رو روی رگم گذاشتم و همچی سیاه شد
ویو جونگکوک
بعد از سیاهی یه نور دیدم دنبالش دویدم که صدای اتم اومد
ات: جونگکوکااااا من اینجام
جونگکوک
برگشتم دیدم اتم اونجاست دویدم سمتش و بغلش کردم......
و گفتم دیگه هیچ وقت ولت نمیکنم ات چرا رفتی هاااا
ات: من مجبور شدم عشقم ولی الان باهمیم
.......
بله ات و جونگکوک اینجا باهم زندگی نکردن ولی اونجا یه زندگی عالی دارن
💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤💜🖤
خاب بچه ها مرسی بخاطر این همه انرژی ♥♥♥این فیکم تموم شد امید وارم خوشتون اومده باشه✨✨✨✨✨✨
۳.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.