عضو جدید
پارت ۲۸
جونگکوک: ات نجاتت میدم
ویو ات
واقعا ناراحت بودم و خسته بخاطر همین رفتم توی اتاقم و خوابیدم..
ویو جیمین
صبح بیدار شدیم وسایل رو اماده کردیم و حمله کردیم سمت اعمارت اون مرد عو*ضی
نامجون
بچه ها همه یجا بمونید و با شمارش من حمله کنید ۳----۲----۱---و حملههههه
ویو ات
با صدای شلیک بیدار شدم الکس بهم تفنگ داد تا با دشمن بجنگم ولی من نمیدونستم دشمنی مه اونا میگن کیه وقتی قیافه تهیونگ رو دیدم فهمیدم که دشمنا کیان
پس من فقط به درو دیوار شلیک میکردم که یهو........
جونگکوک: ات نجاتت میدم
ویو ات
واقعا ناراحت بودم و خسته بخاطر همین رفتم توی اتاقم و خوابیدم..
ویو جیمین
صبح بیدار شدیم وسایل رو اماده کردیم و حمله کردیم سمت اعمارت اون مرد عو*ضی
نامجون
بچه ها همه یجا بمونید و با شمارش من حمله کنید ۳----۲----۱---و حملههههه
ویو ات
با صدای شلیک بیدار شدم الکس بهم تفنگ داد تا با دشمن بجنگم ولی من نمیدونستم دشمنی مه اونا میگن کیه وقتی قیافه تهیونگ رو دیدم فهمیدم که دشمنا کیان
پس من فقط به درو دیوار شلیک میکردم که یهو........
۲.۴k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.