پارت36
بوسه ی نرمی روی موهای بلوند جیمین گذاشت و نگاهشو دوباره به پسر کوچولوش داد که چطوری درحال خوردن رشته های نودل با دستای کوچیکشه.
_تمینا کافیه دیگه پسرم الانه که منفجر بشی.
تمین با چشمای درشت شده دست از خوردن برداشت و گفت:
_ینی شیتمم میترته و هلچی شتلات خولدم میلیزه بیلون و آپا مین مین میفهمه ته شتلات خولدم آپا ته ته؟(یعنی شکمم میترکه و هرچی شکلات خوردم میریزه بیرون و آپا مین مین میفهمه که شکلات خوردم آپا ته ته؟)
_که به پسرم یواشکی شکلات میدی و آپا مین مین نفهمه؟
_خب یه کوچولو فقط.
_ته میدونی که دندوناش خراب می...
_آپا مین مین مسبات زدم.(مسواک)
_باشه ولی بار آخرتون باشه بدون اطلاع من شکلات میخورین. مفهومه؟
تهیونگ و تمین با هم جواب دادن:
_اطاعت میشه مین مین.
***
_هرگز.
_چرا خب؟
_من با این قد و هیکل باردار بشم؟ امکان نداره. تازه آیون خودش هم بارداره.
_بعد از به دنیا اومدن دختر آیون انجامش میدیم یونجونی.
آروم روی تخت خوابوندش و سرشو توی گودی گردن پسر زیرش فرو برد. بعد از مک محکمی که به سیبک برآمده یونجون زد با صدای بمی زمزمه وار گفت:
_میدونی که هیچ وقت بهم نه نمیگی. مگه نه؟
_مگه میتونم نه بگم؟
***
_خب هم اکنون شاهد آشپزی کردن آقای کانگ بزرگ هستیم. چه حسی داره ته؟
_اگه دارم تن به این ذلت میدم فقط بخار کیوت بازی هاته فهمیدی گیو؟
خنده ی دلربایی کرد و گفت:
_فهمیدم.
تهیون هم همراه بومگیو خنده ی بمی کرد. ولی با صدای گریه سوآ هر دو ساکت شدن. دوربین رو خاموش کرد و از روی جزیره آشپزخونه پرید پایین. به سمت اتاق سوآ پا تند کرد و وارد اتاق دختر کوچولوش شد. سوآی 5 ماهه وقتی پدرش رو دید ساکت و مشغول دست و پا زدن شد.
_آیگو سوآ کوچولومون گشنشه مگه نه؟
وقتی هیجان دخترش رو دید خنده ای کرد و سوآ رو توی آغوشش گرفت.
***
با لبهای سوهو بازی میکرد و گاهی دستاش بدنش رو نوازش میکرد:
_فقط تو میتونی این مردو اینطوری بی تاب کنی کیم سوهو.
سوهو دستشو نوازش وار روی کمر برهنه ی کریس کشید و جواب داد:
_حاضرم بهاش رو بپردازم کریس وو.
کریس پوزخندی زد و دوباره مشغول بوسیدن لبهای مرد کوچکتر شد. با این تفاوت که اینبار وحشیانه تر و با شهوت بیشتر.
_تمینا کافیه دیگه پسرم الانه که منفجر بشی.
تمین با چشمای درشت شده دست از خوردن برداشت و گفت:
_ینی شیتمم میترته و هلچی شتلات خولدم میلیزه بیلون و آپا مین مین میفهمه ته شتلات خولدم آپا ته ته؟(یعنی شکمم میترکه و هرچی شکلات خوردم میریزه بیرون و آپا مین مین میفهمه که شکلات خوردم آپا ته ته؟)
_که به پسرم یواشکی شکلات میدی و آپا مین مین نفهمه؟
_خب یه کوچولو فقط.
_ته میدونی که دندوناش خراب می...
_آپا مین مین مسبات زدم.(مسواک)
_باشه ولی بار آخرتون باشه بدون اطلاع من شکلات میخورین. مفهومه؟
تهیونگ و تمین با هم جواب دادن:
_اطاعت میشه مین مین.
***
_هرگز.
_چرا خب؟
_من با این قد و هیکل باردار بشم؟ امکان نداره. تازه آیون خودش هم بارداره.
_بعد از به دنیا اومدن دختر آیون انجامش میدیم یونجونی.
آروم روی تخت خوابوندش و سرشو توی گودی گردن پسر زیرش فرو برد. بعد از مک محکمی که به سیبک برآمده یونجون زد با صدای بمی زمزمه وار گفت:
_میدونی که هیچ وقت بهم نه نمیگی. مگه نه؟
_مگه میتونم نه بگم؟
***
_خب هم اکنون شاهد آشپزی کردن آقای کانگ بزرگ هستیم. چه حسی داره ته؟
_اگه دارم تن به این ذلت میدم فقط بخار کیوت بازی هاته فهمیدی گیو؟
خنده ی دلربایی کرد و گفت:
_فهمیدم.
تهیون هم همراه بومگیو خنده ی بمی کرد. ولی با صدای گریه سوآ هر دو ساکت شدن. دوربین رو خاموش کرد و از روی جزیره آشپزخونه پرید پایین. به سمت اتاق سوآ پا تند کرد و وارد اتاق دختر کوچولوش شد. سوآی 5 ماهه وقتی پدرش رو دید ساکت و مشغول دست و پا زدن شد.
_آیگو سوآ کوچولومون گشنشه مگه نه؟
وقتی هیجان دخترش رو دید خنده ای کرد و سوآ رو توی آغوشش گرفت.
***
با لبهای سوهو بازی میکرد و گاهی دستاش بدنش رو نوازش میکرد:
_فقط تو میتونی این مردو اینطوری بی تاب کنی کیم سوهو.
سوهو دستشو نوازش وار روی کمر برهنه ی کریس کشید و جواب داد:
_حاضرم بهاش رو بپردازم کریس وو.
کریس پوزخندی زد و دوباره مشغول بوسیدن لبهای مرد کوچکتر شد. با این تفاوت که اینبار وحشیانه تر و با شهوت بیشتر.
۶.۳k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.