black flower(p,107)
black flower(p,107)
***
تهیونگ تو اتاق مطالعه ای که وسعتش چند برابر خونه ش بود منتظر شاگردش و منبع احتمالی درآمدش نشسته بود.
تهیونگ: اسمش سوهیون بود ...هان سوهیون و ماه پیش هجده ساله شده بود.🧠
این یعنی احتمالا دسته ای که بهش تعلق داشت مشخص شده بود.🧠
شاید بتا یا یه امگای نر مثل تهیونگ باشه اما احتمال آلفا بودنش واقعا کمه......
آلفاها نیاز به معلم خصوصی ندارن....
همیشه بهترین نمره ها رو میگیرن و تو یه درس مثل ریاضی به بهترین نحو عمل میکنن...
به علاوه حتی اگه نیاز به معلم خصوصی داشته باشن ....
هم خانواده هاشون محاله یک امگا که ممکنه با بوی فرموناش وسوسه شون کنه ...
رو استخدام کنن.
تهیونگ لب پایینیش رو تو دهنش کشید و با زبون خیسش کرد.
کتاب ریاضی و جزوه ای که خودش تو دوران دبیرستان تهیه کرده بود رو روی میز گذاشت.
موهای نقره ای رنگش که نیاز به کوتاه شدن داشتن رو پشت گوشش زد و دستش رو زیر چونش گذاشت.
هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که در با صدای بدی باز و بسته شد.
انتظار هر چیزی رو داشت جز این...
یه آلفای جوون شبیه آقای هان که موهاش رو آبی تیره کرده بود....
و دستاش رو تتو کرده بود و یه کت چرم موتور سواری و شلوار زاپ دار پسرونه پوشیده بود و آدامس می جوید صندلی مقابلش رو آشغال کرد.
نمی تونست باور کنه....
پسری که باید بهش درس میداد نه تنها آلفا بود بلکه شبیه پانک ها هم لباس پوشیده بود... واییی
تهیونگ آهی کشید.
***
تهیونگ تو اتاق مطالعه ای که وسعتش چند برابر خونه ش بود منتظر شاگردش و منبع احتمالی درآمدش نشسته بود.
تهیونگ: اسمش سوهیون بود ...هان سوهیون و ماه پیش هجده ساله شده بود.🧠
این یعنی احتمالا دسته ای که بهش تعلق داشت مشخص شده بود.🧠
شاید بتا یا یه امگای نر مثل تهیونگ باشه اما احتمال آلفا بودنش واقعا کمه......
آلفاها نیاز به معلم خصوصی ندارن....
همیشه بهترین نمره ها رو میگیرن و تو یه درس مثل ریاضی به بهترین نحو عمل میکنن...
به علاوه حتی اگه نیاز به معلم خصوصی داشته باشن ....
هم خانواده هاشون محاله یک امگا که ممکنه با بوی فرموناش وسوسه شون کنه ...
رو استخدام کنن.
تهیونگ لب پایینیش رو تو دهنش کشید و با زبون خیسش کرد.
کتاب ریاضی و جزوه ای که خودش تو دوران دبیرستان تهیه کرده بود رو روی میز گذاشت.
موهای نقره ای رنگش که نیاز به کوتاه شدن داشتن رو پشت گوشش زد و دستش رو زیر چونش گذاشت.
هنوز پنج دقیقه نگذشته بود که در با صدای بدی باز و بسته شد.
انتظار هر چیزی رو داشت جز این...
یه آلفای جوون شبیه آقای هان که موهاش رو آبی تیره کرده بود....
و دستاش رو تتو کرده بود و یه کت چرم موتور سواری و شلوار زاپ دار پسرونه پوشیده بود و آدامس می جوید صندلی مقابلش رو آشغال کرد.
نمی تونست باور کنه....
پسری که باید بهش درس میداد نه تنها آلفا بود بلکه شبیه پانک ها هم لباس پوشیده بود... واییی
تهیونگ آهی کشید.
- ۵.۴k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط