فیک استایلست من
فیک [ استایلست من ]
(p31)
لباس راحتی ا/ت صبح که رفتند صبحانه بخورند
[ ظهر شده بود غذاشون رو خوردن دوباره هر کی رفت اتاق خودش جانگ کوک و ا/ت رفتند خوابیدند عصر ۴:۳۷ دقیقه بود مامان ا/ت آروم در اتاق رو زد که باز کرد در رو که اونا هم بلند شدن ]
ا/م : دخترم ما خانواده ها قرار شد بریم بیرون چند روز بمونیم پاشید حاظر بشیم بریم
ا/ت : مامان... اخه الان *خوابالو کنار جانگ کوک نشسته بود *
ا/م : آره پاشید زود تا ساعت پنج جلوی در اتاقتون باشید
ا/ت : باشه
[ مامان ا/ت رفت بیرون ا/ت به جانگ کوک گفت که میرن بیرون بلند شدن حاظر شدن یه کیف کوچک اماده کردن رفتن به حیاط خونه کیف رو گذاشتن تو ماشین و نشستن تو ماشین و بقیه هم اومدن به راه افتادن بعد از ۱ ساعت رسیدن به یه جنگلی که فضای بازی و سبزی بود همه رفتند چادر هاشون رو اماده کردن و جانگ کوک و ا/ت هم چادرشون رو کمی دور از اینا درست کردن رفتند نشستند کمی بگو و بخند شب شد و شام خوردن همه بلند شدن برگشتن به چادرشون ا/ت و جانگ کوک که رسیدن جانگ کوک زود دراز کشید و ]
ا/ت : هی برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
جانگ کوک : چی میگی عزیزم من که دیدمت زود باش عوض کن حوصله ی بیرون رفتن رو ندارم
[ا/ت پشتش رو به جانگ کوک کرد و لباسش رو عوض کرد و کنار جانگ کوک دراز کشید و صورتش رو گذاشت رو بازوی جانگ کوک و دستش رو گذاشت رو سینه اش ]
ا/ت : فک نمیکنی یه چیزی یادمون رفته
جانگ کوک : چی !!؟؟
[ ا/ت آروم سرش رو بلند کرد و کمی نزدیک جانگ کوک شد و بو*سه رو شروع کرد داشتننفس نفس میزدند که جانگ کوک ولش کرد ]
جانگ کوک : بسه برات ضرر داره کم نفسی بیاری بخشیدمت پرنسسم
[ گرفتن خوابیدن و صبح بیدار شدن رفتن بیرون دیدن همه دارن صبحانه میخورن ]
ا/ت : سلام و صبح بخیر به همه * در حالی که کمر جانگ کوک رو گرفته بود دست جانگ کوک رو شونه ا/ت بود رفتند نشستند *
جانگ کوک : به به چه کردین
(p31)
لباس راحتی ا/ت صبح که رفتند صبحانه بخورند
[ ظهر شده بود غذاشون رو خوردن دوباره هر کی رفت اتاق خودش جانگ کوک و ا/ت رفتند خوابیدند عصر ۴:۳۷ دقیقه بود مامان ا/ت آروم در اتاق رو زد که باز کرد در رو که اونا هم بلند شدن ]
ا/م : دخترم ما خانواده ها قرار شد بریم بیرون چند روز بمونیم پاشید حاظر بشیم بریم
ا/ت : مامان... اخه الان *خوابالو کنار جانگ کوک نشسته بود *
ا/م : آره پاشید زود تا ساعت پنج جلوی در اتاقتون باشید
ا/ت : باشه
[ مامان ا/ت رفت بیرون ا/ت به جانگ کوک گفت که میرن بیرون بلند شدن حاظر شدن یه کیف کوچک اماده کردن رفتن به حیاط خونه کیف رو گذاشتن تو ماشین و نشستن تو ماشین و بقیه هم اومدن به راه افتادن بعد از ۱ ساعت رسیدن به یه جنگلی که فضای بازی و سبزی بود همه رفتند چادر هاشون رو اماده کردن و جانگ کوک و ا/ت هم چادرشون رو کمی دور از اینا درست کردن رفتند نشستند کمی بگو و بخند شب شد و شام خوردن همه بلند شدن برگشتن به چادرشون ا/ت و جانگ کوک که رسیدن جانگ کوک زود دراز کشید و ]
ا/ت : هی برو بیرون میخوام لباس عوض کنم
جانگ کوک : چی میگی عزیزم من که دیدمت زود باش عوض کن حوصله ی بیرون رفتن رو ندارم
[ا/ت پشتش رو به جانگ کوک کرد و لباسش رو عوض کرد و کنار جانگ کوک دراز کشید و صورتش رو گذاشت رو بازوی جانگ کوک و دستش رو گذاشت رو سینه اش ]
ا/ت : فک نمیکنی یه چیزی یادمون رفته
جانگ کوک : چی !!؟؟
[ ا/ت آروم سرش رو بلند کرد و کمی نزدیک جانگ کوک شد و بو*سه رو شروع کرد داشتننفس نفس میزدند که جانگ کوک ولش کرد ]
جانگ کوک : بسه برات ضرر داره کم نفسی بیاری بخشیدمت پرنسسم
[ گرفتن خوابیدن و صبح بیدار شدن رفتن بیرون دیدن همه دارن صبحانه میخورن ]
ا/ت : سلام و صبح بخیر به همه * در حالی که کمر جانگ کوک رو گرفته بود دست جانگ کوک رو شونه ا/ت بود رفتند نشستند *
جانگ کوک : به به چه کردین
- ۱۱.۱k
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط