رمان افسر پلیس پارت
رمان افسر پلیس پارت ³
زنگ درو زدم
جیمین: کیه؟
تهیونگ: درو وا کن منم
جیمین: تهیونگ تویی بیا تو
درو وا کرد رفتم تو اول از همه جیمینو دیدم و باهاش دست دادم بعدش رفتم سمت یونگی و بغلش کردم و تولدشو تبریک گفتم
جیمین: تهیونگی این جونکوکه داداش یونگی جونکوک این تهیونگه رفیق فاب منو یونگی
جونکوک: سلام خوشبختم(لبخند خرگوشی)
تهیونگ: سلا....
ماتم برد این که همون پسر تو خوابمه
جیمین: خوبی تهیونگ؟؟؟
تهیونگ: من الان میام
به سمت روشویی رفتم و به صورتم آب زدم
تهیونگ: نه امکان نداره این همون پسری که هر شب میاد تو خوابم باشه
ولی آخه عین خودشه با همون لبخند خرگوشیش بهتره برم پیش جیمین اینا حس میکنم عاشقش شدم
برگشتم پیششون
جیمین: بهتر شدی؟
تهیونگ: آره فقط یاد یه کسی افتادم حالم بد شد
جیمین: ( تو گوشش میگه) هنوزم خواب اون پسرو میبینی؟
تهیونگ: آره هر شب میاد تو خوابم
جیمین خواست چیزی بگه که یونگی صداش زد
یونگی: عزیزم بیا میخام کیکو ببرم
جیمین: اومدم
زنگ درو زدم
جیمین: کیه؟
تهیونگ: درو وا کن منم
جیمین: تهیونگ تویی بیا تو
درو وا کرد رفتم تو اول از همه جیمینو دیدم و باهاش دست دادم بعدش رفتم سمت یونگی و بغلش کردم و تولدشو تبریک گفتم
جیمین: تهیونگی این جونکوکه داداش یونگی جونکوک این تهیونگه رفیق فاب منو یونگی
جونکوک: سلام خوشبختم(لبخند خرگوشی)
تهیونگ: سلا....
ماتم برد این که همون پسر تو خوابمه
جیمین: خوبی تهیونگ؟؟؟
تهیونگ: من الان میام
به سمت روشویی رفتم و به صورتم آب زدم
تهیونگ: نه امکان نداره این همون پسری که هر شب میاد تو خوابم باشه
ولی آخه عین خودشه با همون لبخند خرگوشیش بهتره برم پیش جیمین اینا حس میکنم عاشقش شدم
برگشتم پیششون
جیمین: بهتر شدی؟
تهیونگ: آره فقط یاد یه کسی افتادم حالم بد شد
جیمین: ( تو گوشش میگه) هنوزم خواب اون پسرو میبینی؟
تهیونگ: آره هر شب میاد تو خوابم
جیمین خواست چیزی بگه که یونگی صداش زد
یونگی: عزیزم بیا میخام کیکو ببرم
جیمین: اومدم
- ۲۱۴
- ۲۸ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط