بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد

بی مرز تر از عشقم و بی خانه تر از باد
ای فاتح بی لشگر من خانه ات آباد

حافظ به تمسخر به دلم گفت فلانی
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد

دور از تو فقط طعنه خورِ مردمِ شهرم
مجنونم و یک شاعرِ دیوانه ی دل شاد

دستم به جدایی برسد، رحم ندارم
بد شد "گذرِ پوست به دبّاغ نیفتاد"

با اینکه دلم گفته مدارا کنم اما
ای داد از این دوری و از عشق تو بی داد

#شهریار
دیدگاه ها (۳)

صبح شد...همه جا بوی شکفتن جاری است..فرصت بیداری است..صبح یعن...

ﻣَﻦ ﺍﺯ ﻧَﺴــــﻞ ﻟِـــــﯿﻠﯽ ﺍﻡ ...ﻣَﻦ ﺍﺯ ﺟِﻨـــﺲ ﺷــــﯿﺮﯾﻨَﻢ ...

چــــه دروغ بزرگــــیست!!!زمان همه چیز را حل میکندزمــــان٬ف...

دید مجنون را شبی لیلا به خوابکاسه ای در دست دارد خیس آبگفت ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط