مافیای جذاب من
مافیای جذاب من
p=3
&خب چیکارا میکردی تویی این 3سال
+دعوا میکردم
£چاگی من با کوک میرم تو اتاقش
&باش بیب
+چیکار میکنین تو اتاق😈
_منحرف
+هی هی
&ولش این رد داده
*پرش زمانی به 1ساعت بعد*
*ویو ا.ت*
بعد کلی غیبت کردن با یونا و لیا تهیونگ امد و لیا رو برد یونا هم گرفت خوابید جونگکوکم امد منو برد تو اتاق خودش و گفتم
+یعنی من با تو بخوابم
_اره
+نه من رو زمین میخوابم
_ا.ت نرو رو مخم
+من پاهات نمیخوابم یهو دیدی فردا....
_عه خفه شو
+شنا بلدم خفه نمیشم:/
_بگیر بخواب
+با تو نمیخوابم
_خب من اونور میخوابم تو هم اونو
+بالشت
_هن؟
+بالشت بزار وسطمون
_باش
*ویو ا.ت*
دوتا بالشت گذاشتیم وسطمون و کم کم خوابم برد مثل مورچه مودمو کوچیک کردم
*پرش زمانی به صبح*
*ویو کوک*
صبح ببدار شدم که دیدم دستم رو کمر ا.ته اونم دستش دور گردنمو و لب هامون خیلی نزدیک بود دیدم کم کم ا.ت داشت بیدار میشد
*ویو ا.ت*
بیدار شدم با دیدن دست خودم و دست جونگکوک هول شدم و هولش دادم که هردومون افتادیم پایین گفتم
+چرا منو بغل کردی؟
_تو چرا دستت رو گردنم بود
+تو اول منو بغل کردی
_کی گفته؟
+من گفتم
_خب تو غلط میکنی
+کوفت
هردمون با صدایی اجوما بحث رو تموم کردیم و رفتم سر میز صبحونه که یونا بحثو باز کرد
~ا.ت منو لیا میخایم بریم بیرون میای؟
+اره
_نه
+چرا
_چون من میگم
+لطفاااا
_نه
*ویو ا.ت*
جونگکوک پاشد رفت تو اتاق منم دنبالش رفتم و هردومون رفتیم تو اتاق درو بستم و گفتم
+جونگکوک شی بزار برم
_جونگکوک شی؟
+اهوم
_مرض باشه ولی 6خونه ای
+مرسی بای
_بای
*ویو یونا*
ا.ت رفت حاضر شد منم حاضر شدم و رفتیم که لیا امد دنبالمو و رفتم کلی پاساژ گشتیم که ا.ت یه لباس پوشید و گفت نظر بدیم
~بنظرم کوتاهه
&اونم خیلی
+من خودم خوشم امده
~اخه ارباب جئون
&اره بنظرم اصلا خوشش نمیاد
+ای تو روحتون
~برو عوض کن
+رفتم
*ویو ا.ت*
حدودن دیگه ساعت7بود اجوما به یونا زنگ زد گفت که خودش خونه خالشه یونا هم بره اونجا از یونا خدافظیکردم و رفتم سمت خونه که صدایی عربده جونگکوک میومد یکم ترسیدم رفتم تو اروم گفتم
+جونگکوک شی
_کجا بودی*عربده*
+ببخشید حواسم به ساعت نبود
_یه ساعتی بهت نشون بدم
*ویو ا.ت*
یهو دستمو گرفت برد تو اتاق و...( توی پیج دومم هست جنبه داری بیا )
p=3
&خب چیکارا میکردی تویی این 3سال
+دعوا میکردم
£چاگی من با کوک میرم تو اتاقش
&باش بیب
+چیکار میکنین تو اتاق😈
_منحرف
+هی هی
&ولش این رد داده
*پرش زمانی به 1ساعت بعد*
*ویو ا.ت*
بعد کلی غیبت کردن با یونا و لیا تهیونگ امد و لیا رو برد یونا هم گرفت خوابید جونگکوکم امد منو برد تو اتاق خودش و گفتم
+یعنی من با تو بخوابم
_اره
+نه من رو زمین میخوابم
_ا.ت نرو رو مخم
+من پاهات نمیخوابم یهو دیدی فردا....
_عه خفه شو
+شنا بلدم خفه نمیشم:/
_بگیر بخواب
+با تو نمیخوابم
_خب من اونور میخوابم تو هم اونو
+بالشت
_هن؟
+بالشت بزار وسطمون
_باش
*ویو ا.ت*
دوتا بالشت گذاشتیم وسطمون و کم کم خوابم برد مثل مورچه مودمو کوچیک کردم
*پرش زمانی به صبح*
*ویو کوک*
صبح ببدار شدم که دیدم دستم رو کمر ا.ته اونم دستش دور گردنمو و لب هامون خیلی نزدیک بود دیدم کم کم ا.ت داشت بیدار میشد
*ویو ا.ت*
بیدار شدم با دیدن دست خودم و دست جونگکوک هول شدم و هولش دادم که هردومون افتادیم پایین گفتم
+چرا منو بغل کردی؟
_تو چرا دستت رو گردنم بود
+تو اول منو بغل کردی
_کی گفته؟
+من گفتم
_خب تو غلط میکنی
+کوفت
هردمون با صدایی اجوما بحث رو تموم کردیم و رفتم سر میز صبحونه که یونا بحثو باز کرد
~ا.ت منو لیا میخایم بریم بیرون میای؟
+اره
_نه
+چرا
_چون من میگم
+لطفاااا
_نه
*ویو ا.ت*
جونگکوک پاشد رفت تو اتاق منم دنبالش رفتم و هردومون رفتیم تو اتاق درو بستم و گفتم
+جونگکوک شی بزار برم
_جونگکوک شی؟
+اهوم
_مرض باشه ولی 6خونه ای
+مرسی بای
_بای
*ویو یونا*
ا.ت رفت حاضر شد منم حاضر شدم و رفتیم که لیا امد دنبالمو و رفتم کلی پاساژ گشتیم که ا.ت یه لباس پوشید و گفت نظر بدیم
~بنظرم کوتاهه
&اونم خیلی
+من خودم خوشم امده
~اخه ارباب جئون
&اره بنظرم اصلا خوشش نمیاد
+ای تو روحتون
~برو عوض کن
+رفتم
*ویو ا.ت*
حدودن دیگه ساعت7بود اجوما به یونا زنگ زد گفت که خودش خونه خالشه یونا هم بره اونجا از یونا خدافظیکردم و رفتم سمت خونه که صدایی عربده جونگکوک میومد یکم ترسیدم رفتم تو اروم گفتم
+جونگکوک شی
_کجا بودی*عربده*
+ببخشید حواسم به ساعت نبود
_یه ساعتی بهت نشون بدم
*ویو ا.ت*
یهو دستمو گرفت برد تو اتاق و...( توی پیج دومم هست جنبه داری بیا )
۱۹.۸k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.