مافیای جذاب من
مافیای جذاب من
p=2
*ویو یونا*
گفتن ارباب یه دختر هم سن من اورده رفتم باهاش اشنا بشم هم مامانم هم ارباب و هم اون دختره اونجا بود گفتن ببرمش اتاق خودم بردمش تو اتاقم و گفتم
~اسمت چیه؟
+ا.ت تو اسمت چیه؟
~یونا چندسالته؟
+14
~عه منم 14سالمه
+یعنی هم سنیم؟
~اره میای دوست شم
+اره
~عرررر
+راستی یونا این اقاعه کیه؟
~اون ارباب جئونه
+اسمش چیه؟
~جونگکوک
+تو چرا اینجایی
~منو مامانم اینا کار میکنیم یعنی من نه مامانم
+اها
*ویو ا.ت*
بلخره بعد 3سال یه دوست داشتم داشتیم با یونا حرف میزدیم که یهو صدایی اجوما امد و که گفت" دخترا بیاین شام" منو یونا هم پاشدیم رفتیم که یهو همون ارباب جئون امد و نشست پیش من برگشت گفت
_اسمت چیه یادم رفت ازت بپرسم
+ا.ت
_اها منم....
+میدونم
_چی بهت گفت
+از یونا پرسیدم
_اها.. راستی اجوما حدود 10دقیقه دیگه تهیونگ میاد
^چشم ارباب
+نزاشتی گوشیمم بیارم
_هه
*پرش زمانی به 10دقیقه دیگه*
*ویو تهیونگ*
با لیا رفتیم خونه کوک انگاری داشت شام میخورن کوکم که داشت داد و بی داد میکرد سرفتیم چون منو کوک خیلی صمیمی بودیم زمز خونشو بلد بودم رمزو زدم و رفتیم تو با صدایی بلند گفتم
* علام تهیونگ£ علامت لیا& *
$سلامممم
_تهیونگ سلام
&سلام
_سلام لیا
+چیه؟ تازه داشتیم دعوا..... لیا؟
&ا.ت؟
+گاومیش بیا بغلم
&خر دلم برات تنگ شده بود
(ا.ت رفت لیا رو بغل کرد)
£لیا میشناسیش
&تهیونگ شی این دوستم ا.ته
+لیا میشه معرفی کنی؟
&خب شوهرم تهیونگه
+من ریختم پشمام موند.... حاجی15سالته
&خب من دوسش دارم
+حالا ولش خیلی دلم برات تنگ شده بود🥺
p=2
*ویو یونا*
گفتن ارباب یه دختر هم سن من اورده رفتم باهاش اشنا بشم هم مامانم هم ارباب و هم اون دختره اونجا بود گفتن ببرمش اتاق خودم بردمش تو اتاقم و گفتم
~اسمت چیه؟
+ا.ت تو اسمت چیه؟
~یونا چندسالته؟
+14
~عه منم 14سالمه
+یعنی هم سنیم؟
~اره میای دوست شم
+اره
~عرررر
+راستی یونا این اقاعه کیه؟
~اون ارباب جئونه
+اسمش چیه؟
~جونگکوک
+تو چرا اینجایی
~منو مامانم اینا کار میکنیم یعنی من نه مامانم
+اها
*ویو ا.ت*
بلخره بعد 3سال یه دوست داشتم داشتیم با یونا حرف میزدیم که یهو صدایی اجوما امد و که گفت" دخترا بیاین شام" منو یونا هم پاشدیم رفتیم که یهو همون ارباب جئون امد و نشست پیش من برگشت گفت
_اسمت چیه یادم رفت ازت بپرسم
+ا.ت
_اها منم....
+میدونم
_چی بهت گفت
+از یونا پرسیدم
_اها.. راستی اجوما حدود 10دقیقه دیگه تهیونگ میاد
^چشم ارباب
+نزاشتی گوشیمم بیارم
_هه
*پرش زمانی به 10دقیقه دیگه*
*ویو تهیونگ*
با لیا رفتیم خونه کوک انگاری داشت شام میخورن کوکم که داشت داد و بی داد میکرد سرفتیم چون منو کوک خیلی صمیمی بودیم زمز خونشو بلد بودم رمزو زدم و رفتیم تو با صدایی بلند گفتم
* علام تهیونگ£ علامت لیا& *
$سلامممم
_تهیونگ سلام
&سلام
_سلام لیا
+چیه؟ تازه داشتیم دعوا..... لیا؟
&ا.ت؟
+گاومیش بیا بغلم
&خر دلم برات تنگ شده بود
(ا.ت رفت لیا رو بغل کرد)
£لیا میشناسیش
&تهیونگ شی این دوستم ا.ته
+لیا میشه معرفی کنی؟
&خب شوهرم تهیونگه
+من ریختم پشمام موند.... حاجی15سالته
&خب من دوسش دارم
+حالا ولش خیلی دلم برات تنگ شده بود🥺
۷.۳k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.