پارت 11
پارت 11
ارباب من
کوک ویو
باچیزی که دیدم شوکه شدم ا.ت بود افتاده بود تو اب زود درش اوردم و براید استایل بغلش کردم و بردم تو اتاقم و دکتر خبر کردم
علامت دکتر =
علامت کوک+
=لطفا برین بیرون اتاق
+چشم
کوک ویو
به دکتر شک کردم
کلید رو از جا کلیدی در اوردم و از سوراخ در نگاه کردن دیدم یه سرم بهش وصل کرد و کلی امپول بهش زد ،زود رفتم تو و به نگهبانا گفتم بگیرنش و سرم رو از دست ا.ت
در اوردم میگین چرا شک کردم چون اون حتی غرق نشده بود چرا باید بهش سرم وصل میکرد
دکتر رو برده بودن اتاق شکنجه
رفتم اونقدر شکنجش کردم که یعو بیحال گفت باشه میگم چرا اون کارو کردم و اون امپول ها چی بودن
گفتم
+بگو
=اون دارو هارو خانوم جینا بهم دادن وقتی نگاه کردم دیدم نوشته مرگه موش و به خانم جینا نشون دادم گفت ایبی نداره بزن
+تو چرا زدی
=گفت اگه نزنی به عشقم میگم شکنجت کنه وبکشتت
+عشقش منظورش کی بثد
=شما
+اوهوم مرخصی
=با اجازه و دکتر رفت
ا.ت ویو
چشتمو باز کردم دیدم توی یه اتاق خیلی خوشگل و دارک هستم
احساس کردم یکی داره میاد چشامو بستم
و از زیر چشمم نگاه کردم دیدم جینا دتره میاد تو اتاق و میخواست امپول نمیدونم چی بهم بزنه که ارباب اومدن تو اتاق
و جینا شروع کردم به گریه کردن که ا.ت میخواست به زور بهم این امپول رو بزنه ولی الان یهو گرفت خوابید
ا.ت ارباب من....
کوک ساکت باش
کوک ویو
منم فهمیدم چی شده بهش گفتم .....
پایان پارت 11
ارباب من
کوک ویو
باچیزی که دیدم شوکه شدم ا.ت بود افتاده بود تو اب زود درش اوردم و براید استایل بغلش کردم و بردم تو اتاقم و دکتر خبر کردم
علامت دکتر =
علامت کوک+
=لطفا برین بیرون اتاق
+چشم
کوک ویو
به دکتر شک کردم
کلید رو از جا کلیدی در اوردم و از سوراخ در نگاه کردن دیدم یه سرم بهش وصل کرد و کلی امپول بهش زد ،زود رفتم تو و به نگهبانا گفتم بگیرنش و سرم رو از دست ا.ت
در اوردم میگین چرا شک کردم چون اون حتی غرق نشده بود چرا باید بهش سرم وصل میکرد
دکتر رو برده بودن اتاق شکنجه
رفتم اونقدر شکنجش کردم که یعو بیحال گفت باشه میگم چرا اون کارو کردم و اون امپول ها چی بودن
گفتم
+بگو
=اون دارو هارو خانوم جینا بهم دادن وقتی نگاه کردم دیدم نوشته مرگه موش و به خانم جینا نشون دادم گفت ایبی نداره بزن
+تو چرا زدی
=گفت اگه نزنی به عشقم میگم شکنجت کنه وبکشتت
+عشقش منظورش کی بثد
=شما
+اوهوم مرخصی
=با اجازه و دکتر رفت
ا.ت ویو
چشتمو باز کردم دیدم توی یه اتاق خیلی خوشگل و دارک هستم
احساس کردم یکی داره میاد چشامو بستم
و از زیر چشمم نگاه کردم دیدم جینا دتره میاد تو اتاق و میخواست امپول نمیدونم چی بهم بزنه که ارباب اومدن تو اتاق
و جینا شروع کردم به گریه کردن که ا.ت میخواست به زور بهم این امپول رو بزنه ولی الان یهو گرفت خوابید
ا.ت ارباب من....
کوک ساکت باش
کوک ویو
منم فهمیدم چی شده بهش گفتم .....
پایان پارت 11
۹.۲k
۱۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.