دست مرا بگیر

دست مرا بگیر
که باغ نگاه تو
چندان شکوفه ریخت
که هوش از سرم ربود
من جاودانم
که پرستوی بوسه‌ات
بر روی من دری ز بهشت خدا گشود
اما چه می‌کنی
دلی را
که در بهشت خدا هم
غریب بود...
دیدگاه ها (۰)

تک‌تک‌ واژه‌هابه لهجه‌ی سکوت تو را می‌خوانند تو در شعرهایم ق...

ومن از صبحی مینویسم که باگشایش چشمانت آغاز میشودونگاه تو مجا...

"تو" در چشمانی کهمن دوست میدارم ثبت گَشته‌ای...😉

‍ به تو یک جمله‌ی تکراری بگویم و تماامتویی که حال دیروز من ...

🩵🩵🩵🩵🪶دست مرا بگیرکه باغ نگاه تو چندان شکوفه ریختکه هوش از سر...

دست مرا بگیر، که باغِ نگاه تو...چندان شکوفه ریخت... که هوش ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط