هرزگاهی که دست خالی


هرزگاهی که دستِ خالی...
از دوست داشتنت برمی گردم...
فراموشی زودتر از دلتنگی
غُسلِ یاد کردنت را گرفته است
غرور هم که به کُشتنِ دلت
همتی دیدنی می بندد...
شهری می سازند پُر از فراموشی
دیگر هیچ کجا پلاک صفر عاشقی
پیدا نمی کنی...
اما نمی دانم چرا ...
در انتهای شب
عطری دست نیافتنی
از دوردست ها طعمِ گَس دوست داشتن را...
با خود حمل می کند...
نکند باز ....
دلتنگی به شهر نزدیک است ...



#اسماعیل_دلبری
دیدگاه ها (۱)

باید کسی باشد که تمامِ خستگی هایت نرسیده به آغوششدر گرمای صد...

از خود گریختی و دویدی و من شدیروحی بزرگ بودی و یک‌باره تن شد...

زن ها میتوانند در اوج دلتنگی لبخند بزنند آواز بخوانندغذای دل...

می دانی؟ پایِ دلدادگی که می رسد باید بگویی هرچه بادا باد و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط