ازهمان بچگی از همان موقع که قبل از خواب می شمردمت. از هما
ازهمان بچگی از همان موقع که قبل از خواب می شمردمت. از همان موقع که بزرگ شدم و فکر کردم آینده ام در دستان توست. از همان موقع دقیقاً از همان موقع با تو ام ستاره. صدای من را می شنوی؟ من دقیقاً از همان موقع عاشقت شده ام. بیا کمی با هم رفاقت کنیم. تو کمی نور برایم بیاور و من...
راستی من چه چیزی دارم که به درد تو بخورد؟ خب من هم هر شب می شمارمت تا مبادا کم شوی. تا مبادا شب تیره یکی از شما ها را غارت کند. از همان بچگی عاشقت بوده ام. از همان بچگی هم نمی دانستم تو کدام ستاره ای. اسمت چیست. دب اکبر، دب اصغر، ستاره قطبی، زهره، کیوان، خوشه پروین یا ستاره ی...
اصلاً بی خیال... اصلاً این اسم ها برای چیست؟ نمی دانم. فقط می دانم یک ستاره هست که هر شب تا پشت پنجره اتاقم می آید. خیلی پر نور نیست اما اتاق مرا روشن می کند تا اندازه ای که دیگر از تاریکی نمی ترسم. بیا با هم رفاقت کنیم. لطفاً برایم کمی نور بیاور. روزهای من هم دیگر کمی تاریک شده...
راستی من چه چیزی دارم که به درد تو بخورد؟ خب من هم هر شب می شمارمت تا مبادا کم شوی. تا مبادا شب تیره یکی از شما ها را غارت کند. از همان بچگی عاشقت بوده ام. از همان بچگی هم نمی دانستم تو کدام ستاره ای. اسمت چیست. دب اکبر، دب اصغر، ستاره قطبی، زهره، کیوان، خوشه پروین یا ستاره ی...
اصلاً بی خیال... اصلاً این اسم ها برای چیست؟ نمی دانم. فقط می دانم یک ستاره هست که هر شب تا پشت پنجره اتاقم می آید. خیلی پر نور نیست اما اتاق مرا روشن می کند تا اندازه ای که دیگر از تاریکی نمی ترسم. بیا با هم رفاقت کنیم. لطفاً برایم کمی نور بیاور. روزهای من هم دیگر کمی تاریک شده...
۱.۵k
۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.