بهش گفتم می ترسم

بهش گفتم: «می ترسم.
می‌ترسم یه روزی بیاد که حضورت رو احساس نکنم.»
گفت: «من که جایی نمی‌رم...
همیشه هستم.»
چشماش هیچ‌وقت دروغ‌گوهای خوبی نبودند. بهشون خیره شدم و
گفتم: «بودن داریم تا بودن. می‌شه کیلومترها از هم دور بود،
می‌شه روزها و ماه‌ها همدیگه رو ندید، اما به یاد هم بود
و به اندازه‌ی هزار سال از هم خاطره داشت.
من می‌ترسم.
می‌ترسم این روزا یادت بره.»
سکوت کرد.
دستش رو گرفتم و گفتم: «بیا یه قولی بهم بده. قول بده با من یا بی‌من،
هرجای دنیا که نفس می‌کشی،
من رو از یاد نبری.
من فوبیای فراموش شدن دارم.»


🍃 🎀 https://t.me/joinchat/Bywr4QohSOHUSATn-Ws5Mw
دیدگاه ها (۷)

💐 🍃 🌿 🌸 🍃 🌾 🌼 🍃 🌺 🍂 🌿 🍂 🌸 بی تو این شهر برایم قفس...

گتمه آمانسیزدی اورگیم منیم منی یاندیردی او دیلسیز غمیمائله‌ ...

من اگر شعر به دادم نرسد  می میرمبا خودم  با همه دنیای خودم  ...

درد سنگین , سینه غمگین .. باز هم اشعار ِ عشقمانده ام انگشت ب...

بهش گفتم :می‌ترسمـ . . .می‌ترسمـ یه روزی بیادڪه حضورت رو احس...

#رویای #جوانی #پارت-۷دیدم داشت ادا در می آورد و زد زیر خنده ...

#رویای #جوانی #پارت-۵( حرف های یونگی به جیمین ) ( + یونگی ، ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط