پارت ۵۰
پارت ۵۰
#تهیونگ
کوکی: چه طورم جویی ؟!
جویی: عالی هستی !! معرکه ای جونگ کوک !!
جویی رفت تا به بقیه اعضا برسه!! جونگ کوک داشت نگاهم میکرد و همزمان یه ابروش رو داد بالا !! خودمو نگه داشتم و نمیخواستم حرفی بزنم !! خیلی استرس داشتم . چون از احساسات جویی خبر نداشتم .. اون بهم چیزی نگفته ! یه حس بدی داشتم باید یه روز بهش بگم دیگه نمیتونم صبر کنم ..
#جویی
کارا رو راست ریست کردم و بی تی اس رفتن روی صحنه !! با اینکه قبلا بی تی اس رو نمی شناختم حالا درک میکنم که واقعا زحمت کش ان! خیلی تمرین کردن و منم باید بهترین خودمو نشون میدادم .. من دیگه کاری نداشتم به خاطر همین زود تر برگشتم خونه .. خیلی خسته بودم .. هر چقدر زنگ میزدم سومی جوابم رو نمیداد .. خیلی نگرانش شده بودم .. رفتم توی خونه و یه لباس آستین بلند مشکی با یه شلوار تقریبا چسپون کرمی کردم تنم و خودمو انداختم روی تخت .. خیلی خوابم میومد و چشمام گرم شد ..
#جونگکوک
کامبک که تموم شد دیگه جویی رو ندیدم یعنی برگشته خونه ؟! دیگه نمی تونستم صبر کنم به همین دلیل مخفیانه بدون اینکه اعضا بفهمن رفتم خونه اش ساعت تقریبا ۱۰ شب بود .. زنگ خونه رو زدم و در باز کرد برام .. نگاهش کردم.. از صورتش معلوم بود که خوابیده بود
من: آه.. جویی ببخش خواب بودی ! بد موقع اومدم؟؟
جویی: نه .. نه جونگ کوک بیا تو باید بلند میشدم دیگه ..
گذاشت بیام توی خونه نشستم روی مبل .. سویشرتم رو در آوردم و تک دادم به مبل !!
جویی: چی میخوری تا برات بیارم ؟ قهوه میخوری ؟!
من: اره ممنونم!! ... ببخش بد موقع اومدم بازم ..
جویی: یا جونگ کوک شی !! انقدر معذرت خواهی نکن !! اشکالی نداره!! البته باید ببینیم این چه کار مهمی بوده که کوکی از خوابش زده اومده اینجا!!
نشست روبه روم و آروم داشت قهوه اش رو میخورد .. حتی بدون آرایش هم خیلی خوشگل و تو دل برو بود .. راستش استرس گرفتم و فقط نگاهش میکردم .. نمیدونستم باید چه طوری بهش بگم ..
من: راستی لباس ها موقع اجرا واقعا راحت بودن !! کارت حرف نداره جویی !!
جویی: واقعا ؟ خوشحالم !! امیدوارم که طراحی ما ببره !! باید ببره تا من بتونم نظر استادم رو جلب کنم !
استادش؟!! آها همون که اون روز اومده بود توی کمپانی !!
من: استادت رو دیدم!! خیلی جوونه !! شما از کی همو میشناسین
جویی: بهترین استادی بوده که داشتم علاوه بر اینکه منو خیلی راهنمایی کرده ، هوامو داشته ! اون درسته استادمه ولی من خیلی بهش تکیه میکنم .. جدیدا رفتار هاش یکمی عجیب شده که اونو نمیفهمم ... اه چه قدر حرف زدم ..
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
#تهیونگ
کوکی: چه طورم جویی ؟!
جویی: عالی هستی !! معرکه ای جونگ کوک !!
جویی رفت تا به بقیه اعضا برسه!! جونگ کوک داشت نگاهم میکرد و همزمان یه ابروش رو داد بالا !! خودمو نگه داشتم و نمیخواستم حرفی بزنم !! خیلی استرس داشتم . چون از احساسات جویی خبر نداشتم .. اون بهم چیزی نگفته ! یه حس بدی داشتم باید یه روز بهش بگم دیگه نمیتونم صبر کنم ..
#جویی
کارا رو راست ریست کردم و بی تی اس رفتن روی صحنه !! با اینکه قبلا بی تی اس رو نمی شناختم حالا درک میکنم که واقعا زحمت کش ان! خیلی تمرین کردن و منم باید بهترین خودمو نشون میدادم .. من دیگه کاری نداشتم به خاطر همین زود تر برگشتم خونه .. خیلی خسته بودم .. هر چقدر زنگ میزدم سومی جوابم رو نمیداد .. خیلی نگرانش شده بودم .. رفتم توی خونه و یه لباس آستین بلند مشکی با یه شلوار تقریبا چسپون کرمی کردم تنم و خودمو انداختم روی تخت .. خیلی خوابم میومد و چشمام گرم شد ..
#جونگکوک
کامبک که تموم شد دیگه جویی رو ندیدم یعنی برگشته خونه ؟! دیگه نمی تونستم صبر کنم به همین دلیل مخفیانه بدون اینکه اعضا بفهمن رفتم خونه اش ساعت تقریبا ۱۰ شب بود .. زنگ خونه رو زدم و در باز کرد برام .. نگاهش کردم.. از صورتش معلوم بود که خوابیده بود
من: آه.. جویی ببخش خواب بودی ! بد موقع اومدم؟؟
جویی: نه .. نه جونگ کوک بیا تو باید بلند میشدم دیگه ..
گذاشت بیام توی خونه نشستم روی مبل .. سویشرتم رو در آوردم و تک دادم به مبل !!
جویی: چی میخوری تا برات بیارم ؟ قهوه میخوری ؟!
من: اره ممنونم!! ... ببخش بد موقع اومدم بازم ..
جویی: یا جونگ کوک شی !! انقدر معذرت خواهی نکن !! اشکالی نداره!! البته باید ببینیم این چه کار مهمی بوده که کوکی از خوابش زده اومده اینجا!!
نشست روبه روم و آروم داشت قهوه اش رو میخورد .. حتی بدون آرایش هم خیلی خوشگل و تو دل برو بود .. راستش استرس گرفتم و فقط نگاهش میکردم .. نمیدونستم باید چه طوری بهش بگم ..
من: راستی لباس ها موقع اجرا واقعا راحت بودن !! کارت حرف نداره جویی !!
جویی: واقعا ؟ خوشحالم !! امیدوارم که طراحی ما ببره !! باید ببره تا من بتونم نظر استادم رو جلب کنم !
استادش؟!! آها همون که اون روز اومده بود توی کمپانی !!
من: استادت رو دیدم!! خیلی جوونه !! شما از کی همو میشناسین
جویی: بهترین استادی بوده که داشتم علاوه بر اینکه منو خیلی راهنمایی کرده ، هوامو داشته ! اون درسته استادمه ولی من خیلی بهش تکیه میکنم .. جدیدا رفتار هاش یکمی عجیب شده که اونو نمیفهمم ... اه چه قدر حرف زدم ..
ادامه پارت بعدی
#colorfullcoat #رمان_کت_رنگی
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۳۰.۱k
۰۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.