نازلیسخن نگفت

نازلی سخن نگفت؛
چو خورشید
از تیرگی برآمد و
در خون نشست و رفت…
#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۳)

ای کاش میتوانستمخونِ رگانِ خود رامنقطرهقطرهقطرهبگریمتا باورم...

‏من پری کوچک غمگینی را می‌شناسم که شب از یک بوسه می‌میرد و س...

آه بگذار تو راآن گونه به یاد آرم که چون وجود نداشتی بودی... ...

مرا لبان تو بایدشکر چه سود کند... #سنایی #عاشقانه

دلتنگم و با هیچ‌کسم میل سخن نیستکس در همه آفاق به دلتنگی من ...

صید و دام و صیاد

گرچه افتاد ز زلفش گرهی در کارم🌸همچنان چشم گشاد از کرمش می‌دا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط