تنفر تا عشق
#تنفر_تا_عشق
#پارت_7
#اد_جئون
دیگه هیچی حص نکردمو خاموشی..!
که پسرا اومدن
ته :کوک چیکار کردی باهاش؟
شوگا:پسر این رد سیگارع؟
جیم :مگع گاوت رو دزدیده بود این بچه؟(تمسخر
که بعد تهیونگ ات رو براید بلند کردو برد اتاق خدش پسراهم رفتن و زنگ زدن دکتر بیاد
یکم منتظر بودن که بعدش کوک اومد داخل و گفت کوک:میرید بیرون؟
شوگا :کوک..
کوک:هیونگ کاریش نرم
ویو کوک:پسرا رفتن بیرون و منتظر موندم تادکتر بیاد وقتی اومد گف که کمرش اسیب دیده و برای گردنش هم پماد داد
ات:کم کم چشامو باز کردمو به تاج تخت تکیه دادم که با صورت نگران پسرا مواجه شدم
که شوگا گفت:او ات بهوش اومدی ،درد داری؟
ات:یکم
ته:حالت خوبع ؟
ات:ام خوبم
جیمین میخاس حرف بزنه که جونگ کوک اومد داخل با اخم بهش نگاه میکردم که اومد نشست لبه تخت و گفت:الان خبی؟
جوابشو ندادم که با لحن جدی گفت نشنیدی؟
ات : نه نشنیدم بازم میخای سیگارت رو با بدن من خاموش کنی؟
کوک:خشم نمیادحرفمو دوبار تکرار کنم(جدی
ات:خوبم که چی
کوک :بیا اینجا باند کمرتو عوض کنم (اشارع ب روبروش
ات:نمیخاد مگ خدم چلاغم !
اینو گفتم که داشت از تخت بلند میشد و بیاد سمتم که گفتم: باشعع
و رفتم روبروش نشستم که گفت :
کوک:خب..
ات :خب؟؟
کوک:لباستو باند پیچی کنم؟
متوجه منظورش شدمو یکم لباسمو دادم بالا کا نگاهی بهم کرد و یکم دیگع لباسمو داد بالا
با احتیاط و اروم داشت کمرمو باند پیچی میکرد میتونستم نگاهش،حرکاتش رو دقیق ببینم چون اینه دقیقا روبروم بود
کوک:تموم شد!ی چند دقیقه دیگع نهارع لینا رو میفرستم بهت خبر بدع
ات:بش
بعد اینکه رف ،رفتم دستشویی که صورتمو بشورم وقتی اومدم بیرون همون لحضه لینا اومد داخل و گفت
لینا:کمرت خوبع؟سالمی ؟نمردی؟
و بعد نگاهش شیطانی شدو گفت :خب تعریف کن ببینم باهات چیکار کرد؟(لبخند کصکشانه
ات :1 ا مگع اینجا طویلست
2 اینکه خوبم
3 اینکه اونجوری هم نگام نکن
لینا:خوبع فک کردم از این ب بعد باید از بچه هات مراقبت کنم..
#پارت_7
#اد_جئون
دیگه هیچی حص نکردمو خاموشی..!
که پسرا اومدن
ته :کوک چیکار کردی باهاش؟
شوگا:پسر این رد سیگارع؟
جیم :مگع گاوت رو دزدیده بود این بچه؟(تمسخر
که بعد تهیونگ ات رو براید بلند کردو برد اتاق خدش پسراهم رفتن و زنگ زدن دکتر بیاد
یکم منتظر بودن که بعدش کوک اومد داخل و گفت کوک:میرید بیرون؟
شوگا :کوک..
کوک:هیونگ کاریش نرم
ویو کوک:پسرا رفتن بیرون و منتظر موندم تادکتر بیاد وقتی اومد گف که کمرش اسیب دیده و برای گردنش هم پماد داد
ات:کم کم چشامو باز کردمو به تاج تخت تکیه دادم که با صورت نگران پسرا مواجه شدم
که شوگا گفت:او ات بهوش اومدی ،درد داری؟
ات:یکم
ته:حالت خوبع ؟
ات:ام خوبم
جیمین میخاس حرف بزنه که جونگ کوک اومد داخل با اخم بهش نگاه میکردم که اومد نشست لبه تخت و گفت:الان خبی؟
جوابشو ندادم که با لحن جدی گفت نشنیدی؟
ات : نه نشنیدم بازم میخای سیگارت رو با بدن من خاموش کنی؟
کوک:خشم نمیادحرفمو دوبار تکرار کنم(جدی
ات:خوبم که چی
کوک :بیا اینجا باند کمرتو عوض کنم (اشارع ب روبروش
ات:نمیخاد مگ خدم چلاغم !
اینو گفتم که داشت از تخت بلند میشد و بیاد سمتم که گفتم: باشعع
و رفتم روبروش نشستم که گفت :
کوک:خب..
ات :خب؟؟
کوک:لباستو باند پیچی کنم؟
متوجه منظورش شدمو یکم لباسمو دادم بالا کا نگاهی بهم کرد و یکم دیگع لباسمو داد بالا
با احتیاط و اروم داشت کمرمو باند پیچی میکرد میتونستم نگاهش،حرکاتش رو دقیق ببینم چون اینه دقیقا روبروم بود
کوک:تموم شد!ی چند دقیقه دیگع نهارع لینا رو میفرستم بهت خبر بدع
ات:بش
بعد اینکه رف ،رفتم دستشویی که صورتمو بشورم وقتی اومدم بیرون همون لحضه لینا اومد داخل و گفت
لینا:کمرت خوبع؟سالمی ؟نمردی؟
و بعد نگاهش شیطانی شدو گفت :خب تعریف کن ببینم باهات چیکار کرد؟(لبخند کصکشانه
ات :1 ا مگع اینجا طویلست
2 اینکه خوبم
3 اینکه اونجوری هم نگام نکن
لینا:خوبع فک کردم از این ب بعد باید از بچه هات مراقبت کنم..
۲۲۴
۰۵ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.