پارت هدیه🎀🎁
پارت هدیه🎀🎁
#تنفر_تا_عشق
#پارت_6
#اد_جئون
دوبارع دستم توسط یک نفر کشیدع شد.
و اون کسی نبود جز جونگ کوککه داشت
من دنبال خدش ب طبقه بالا میبرد اولش
فکرکردم مثل اون فیلم های عاشقانه
غیرتی شدع ولی دیدم عصبانی تر از این حرفاست و موضوع یچی دیگس منو ب سمت اتاق خدش برد پرتم کرد ت اتاق
جوری که کمرم ب میز عسلی خرد و درد
بدی ت بدنم پیچید میخاستم یچی بگم که داد بلندی زد که حرفمو خردم
کوک:با اجازع کی برش داشتی هااان؟کی
بهت گفت برش داری؟(عصبانیت
اینارو جوری گف که خون داشت ت
چشماش
جمع شدع بود منم بلندتر ازاون اما با
صدایی گرفته گفتم:
ات:چته روانی درباره ی چی زر میزنی؟
کوک:که راجب چی حرف میزنم هان؟
منو کشون کشون برد رو بالکن جوری وایستاده بودم که پشتم به نرده های
بالکن بود که حس میکروم الانه که بیفتم
با یکی از دست هاش گردنمو محکم گرفت
جوری که داشتم خفه میشدم ،کم کم چشام داشت سیاهی میرفت که ولم کرد که روی زانوهام افتادم و همش سرفه میکردم
با همون عصبانیت سیگاری رو روشن کرد
چند کام ازش گرف بعد رو زانوهاش
نشست وت چشام نگاه کردوگفت
ات:چطورع ت خاموشش کنی؟
ترسیدع و سوالی گفتم:
ات :چ..چی
گردنبند رو از گردنم کشید و سیگارش رو پشت گردنم خاموش کرد جیغ بلندی زدم
که گوشای خدم کر شد
خیلی خونسرد و اروم بلند شدو با همون صدای بم و خش دارش گفت
کوک:حالا شد
منم بزور با چشای اشکی و دردی که پشت گردنم حص میشد بلند شدمو رفتم رو به روش وایستادم
که از سیگارش کامی گرفت و دود
سیگارش رو ت صورتم خالی کرد
ات:خیلی پصت ت حروم زاده ای
با پوزخند گف
کوک:میدونم
باهمون چشای اشکی داشتم میرفتم که
دیگه هیچی حس نکردمو خاموشی..!
#تنفر_تا_عشق
#پارت_6
#اد_جئون
دوبارع دستم توسط یک نفر کشیدع شد.
و اون کسی نبود جز جونگ کوککه داشت
من دنبال خدش ب طبقه بالا میبرد اولش
فکرکردم مثل اون فیلم های عاشقانه
غیرتی شدع ولی دیدم عصبانی تر از این حرفاست و موضوع یچی دیگس منو ب سمت اتاق خدش برد پرتم کرد ت اتاق
جوری که کمرم ب میز عسلی خرد و درد
بدی ت بدنم پیچید میخاستم یچی بگم که داد بلندی زد که حرفمو خردم
کوک:با اجازع کی برش داشتی هااان؟کی
بهت گفت برش داری؟(عصبانیت
اینارو جوری گف که خون داشت ت
چشماش
جمع شدع بود منم بلندتر ازاون اما با
صدایی گرفته گفتم:
ات:چته روانی درباره ی چی زر میزنی؟
کوک:که راجب چی حرف میزنم هان؟
منو کشون کشون برد رو بالکن جوری وایستاده بودم که پشتم به نرده های
بالکن بود که حس میکروم الانه که بیفتم
با یکی از دست هاش گردنمو محکم گرفت
جوری که داشتم خفه میشدم ،کم کم چشام داشت سیاهی میرفت که ولم کرد که روی زانوهام افتادم و همش سرفه میکردم
با همون عصبانیت سیگاری رو روشن کرد
چند کام ازش گرف بعد رو زانوهاش
نشست وت چشام نگاه کردوگفت
ات:چطورع ت خاموشش کنی؟
ترسیدع و سوالی گفتم:
ات :چ..چی
گردنبند رو از گردنم کشید و سیگارش رو پشت گردنم خاموش کرد جیغ بلندی زدم
که گوشای خدم کر شد
خیلی خونسرد و اروم بلند شدو با همون صدای بم و خش دارش گفت
کوک:حالا شد
منم بزور با چشای اشکی و دردی که پشت گردنم حص میشد بلند شدمو رفتم رو به روش وایستادم
که از سیگارش کامی گرفت و دود
سیگارش رو ت صورتم خالی کرد
ات:خیلی پصت ت حروم زاده ای
با پوزخند گف
کوک:میدونم
باهمون چشای اشکی داشتم میرفتم که
دیگه هیچی حس نکردمو خاموشی..!
۱.۵k
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.