خِفَتِ بند می کشم ، مدعیِ رهایی ام
خِفَتِ بند می کشم ، مدعیِ رهایی ام
خانه نشینِ عادت و ، لاف زنِ جدایی ام
آه که این رضایتم نیست بجُز تعارفی
منتظرم که بختِ من، وا شود از تصادفی
قلبِ غزل شکسته شد، مرثیه خوانِ ذلّتم
هیچ نکرده پُرسشی، آیهی یاسِ عِلّتم
چشم به راه و پا به گِل، رخوتِ ترس در تنم
آنکه به دشتِ جستجو کوچ نمی کند،منم
خیمه به گورِ خود زدم، پیشِ هجومِ لحظه ها
سنگرِ مرزِ زندگی، خالی و سرد و بی صدا
من پیِ شعر بوده ام لیک شعار می دهم
در شبِ تار مانده ام، از شبِ دار می رَهَم
آینه گفت بی صدا، قدرِ دقیقه را بدان
فرصتِ ما زیاد نیست، آخرِ قِصه را بخوان
" افشین یداللهی "
刀ムÐノム ᄊムズム尺ԾЏム
خانه نشینِ عادت و ، لاف زنِ جدایی ام
آه که این رضایتم نیست بجُز تعارفی
منتظرم که بختِ من، وا شود از تصادفی
قلبِ غزل شکسته شد، مرثیه خوانِ ذلّتم
هیچ نکرده پُرسشی، آیهی یاسِ عِلّتم
چشم به راه و پا به گِل، رخوتِ ترس در تنم
آنکه به دشتِ جستجو کوچ نمی کند،منم
خیمه به گورِ خود زدم، پیشِ هجومِ لحظه ها
سنگرِ مرزِ زندگی، خالی و سرد و بی صدا
من پیِ شعر بوده ام لیک شعار می دهم
در شبِ تار مانده ام، از شبِ دار می رَهَم
آینه گفت بی صدا، قدرِ دقیقه را بدان
فرصتِ ما زیاد نیست، آخرِ قِصه را بخوان
" افشین یداللهی "
刀ムÐノム ᄊムズム尺ԾЏム
۱.۸k
۲۰ فروردین ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.