☆سه پارتی☆وقتی میخای بخاطر هیت ها ترکشون کنی♡به عنوان بهت
☆سه پارتی☆وقتی میخای بخاطر هیت ها ترکشون کنی♡به عنوان بهترین دوستت♡(علامت ا/ت علامت هیونلیکس:) p3
بعد از اینکه با فلیکس به اتاق رفتید فلیکس. با چشمای براقش بهت نگاه کرد و حرف دلش رو خاست بهت بزنه ولی نظرش عوض شد
فلیکس: ا/ت میخاستم بهت که... بمون.. نرو... برام مهم نیست هیت میدن.. اگه بمونی میتونیم بیشتر چیز کنیم
+چیز کنیم؟! برو گمشو بابا....
فلیکس: گی خوردم! بابا منظورم...
فلیکس داشت ادامه حرفش رو میزد که هیونجین با خوشحالی اومد تو اتاق و شروع کرد به زدن تو و فلیکس
هیونجین: منحرف های گاو! خبر خوب! خبر خوب!
+ها؟ چیشده؟
فلیکس: مگه بهت نگفت نیا تووووو!
هیونجین: خبر خوب وقتی دارم!
+چی شده حالا؟
هیونجین: توی این لایو های جدیدی که گذاشتیم! دیگه هیت نمیدن!! یعنی میتونی پیشمون بمونی که بیشتر حال کنیم...
یدونه سیلی به فلیکس و هیون زدی که هردوشون بهت با چشمایی عصبانی نگاتون کردن و تو رفتی پیش چمدونت و لباس مباستو دربیاری
فلیکس و هیون: چرا میزنیییییی؟!
+ چون خیلی منحرفیت... و از الان به یعد من تو اتاق خودم میخابم... گی بخورم پیش شما دوتا بخابم
فلیکس: مگه چیه؟
هرموقع مست میکنید اخه میریزید سر منه بدبخت...
(نویسنده: ا/ت بیچاره...)
هیون: اتفاقا من میخاستم دوباره مست کنم که ببینم چجوری میتونم به ناله کردن بندازمت...
فلیکس به هیون نگاه کرد بعد به تو نگاه کرد
فلیکس: من گی بخورم شیپ هیون شم...
هیونجین که به فلیکس نگاه میکرد بعد ازش فاصله گرفت
هیون: مثلا تو منحرف نیستی نه؟!
+گروه منحرف های خر!
فلیکس: خر رو خوب اومدی
و شروع به خندیدن کرد
باهم خاستید بغلی بگیر رو برای خوشحالی بازی کنید
دو طرف فلیکس و هیونجین وایساده بودن و از تو شروع شد
+بغلی بگیر!
به فلیکس اینو گفتی
فلیکش: چی رو بگیرم؟
تو ایده های منحرفیت شروع و خودتو پوشوندی
+نه نه نه! به اون نه! اصلا هیون تو بگیر!
هیون: چیرو بگیرم خب؟!
فلیکس بهت زمزمه کرد: باید بگی یه کلافرو...!
+میدونم ولی یهو منحرف میشم... و بله...
به سمت هیونجین نگاه کردی
یه... کلافرو...
هیون: چیکارش کنم؟
تو خیلی فحش بلد بودی
+بکن تو... گی خوردم بده بغلی....
هیون و فلیکس شروع به خندیدن کردن
هیون: از منم منحرف تری تو!
فلیکس: دقیقا!
تو رفتی روی تخت دراز کشیدی و اونا بهت نگاه کردن و لپاشون از ایده های منحرفیشون قرمز شد
تو فهمیدی و از تخت بلند شدی
+بچه ها نظرتون چیه یه قرار کوچولو بزاریم؟ منم دوتا دوست پسر داشته باشم... اونم شما دوتا هستن! دیگه شما هم راحتید...
فلیکس: من گی بخورم...
هیون: فقط اینو بدون برای یه سال راه رفتن یادت میره...
+ گی خوردم....
شما دوتا بهترین دوستا شدین و تو تو اتاق خودت میخابیدی ولی هیون شبا اروم میومد تو اتاقت و بغلت میکرد و باهات مخابید و همه چی به خوشی میگذشت
بعد از اینکه با فلیکس به اتاق رفتید فلیکس. با چشمای براقش بهت نگاه کرد و حرف دلش رو خاست بهت بزنه ولی نظرش عوض شد
فلیکس: ا/ت میخاستم بهت که... بمون.. نرو... برام مهم نیست هیت میدن.. اگه بمونی میتونیم بیشتر چیز کنیم
+چیز کنیم؟! برو گمشو بابا....
فلیکس: گی خوردم! بابا منظورم...
فلیکس داشت ادامه حرفش رو میزد که هیونجین با خوشحالی اومد تو اتاق و شروع کرد به زدن تو و فلیکس
هیونجین: منحرف های گاو! خبر خوب! خبر خوب!
+ها؟ چیشده؟
فلیکس: مگه بهت نگفت نیا تووووو!
هیونجین: خبر خوب وقتی دارم!
+چی شده حالا؟
هیونجین: توی این لایو های جدیدی که گذاشتیم! دیگه هیت نمیدن!! یعنی میتونی پیشمون بمونی که بیشتر حال کنیم...
یدونه سیلی به فلیکس و هیون زدی که هردوشون بهت با چشمایی عصبانی نگاتون کردن و تو رفتی پیش چمدونت و لباس مباستو دربیاری
فلیکس و هیون: چرا میزنیییییی؟!
+ چون خیلی منحرفیت... و از الان به یعد من تو اتاق خودم میخابم... گی بخورم پیش شما دوتا بخابم
فلیکس: مگه چیه؟
هرموقع مست میکنید اخه میریزید سر منه بدبخت...
(نویسنده: ا/ت بیچاره...)
هیون: اتفاقا من میخاستم دوباره مست کنم که ببینم چجوری میتونم به ناله کردن بندازمت...
فلیکس به هیون نگاه کرد بعد به تو نگاه کرد
فلیکس: من گی بخورم شیپ هیون شم...
هیونجین که به فلیکس نگاه میکرد بعد ازش فاصله گرفت
هیون: مثلا تو منحرف نیستی نه؟!
+گروه منحرف های خر!
فلیکس: خر رو خوب اومدی
و شروع به خندیدن کرد
باهم خاستید بغلی بگیر رو برای خوشحالی بازی کنید
دو طرف فلیکس و هیونجین وایساده بودن و از تو شروع شد
+بغلی بگیر!
به فلیکس اینو گفتی
فلیکش: چی رو بگیرم؟
تو ایده های منحرفیت شروع و خودتو پوشوندی
+نه نه نه! به اون نه! اصلا هیون تو بگیر!
هیون: چیرو بگیرم خب؟!
فلیکس بهت زمزمه کرد: باید بگی یه کلافرو...!
+میدونم ولی یهو منحرف میشم... و بله...
به سمت هیونجین نگاه کردی
یه... کلافرو...
هیون: چیکارش کنم؟
تو خیلی فحش بلد بودی
+بکن تو... گی خوردم بده بغلی....
هیون و فلیکس شروع به خندیدن کردن
هیون: از منم منحرف تری تو!
فلیکس: دقیقا!
تو رفتی روی تخت دراز کشیدی و اونا بهت نگاه کردن و لپاشون از ایده های منحرفیشون قرمز شد
تو فهمیدی و از تخت بلند شدی
+بچه ها نظرتون چیه یه قرار کوچولو بزاریم؟ منم دوتا دوست پسر داشته باشم... اونم شما دوتا هستن! دیگه شما هم راحتید...
فلیکس: من گی بخورم...
هیون: فقط اینو بدون برای یه سال راه رفتن یادت میره...
+ گی خوردم....
شما دوتا بهترین دوستا شدین و تو تو اتاق خودت میخابیدی ولی هیون شبا اروم میومد تو اتاقت و بغلت میکرد و باهات مخابید و همه چی به خوشی میگذشت
۱۵.۱k
۰۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.