گفتمشناسش

گُفت:ميشناسيش؟؟!!
صَدتا خاطِره اُمد جِلو چِشمَم
يه لَبخَند زَدم
گُفتَم نه كيه؟؟!...
دیدگاه ها (۳)

روزی ،مــخــاطــبـــ تـــمــام جــمــلاتــتـــ مـــن بـــودم...

رفت...بدون خداحافظی شاید میدانست بعد از او دیگر نمیخواهم خدا...

شدی همدست کی تا من بمیرمالان وقته تبانی نیست برگردروانی میشم...

....

فقط منم با گریه لبخند زدم و گفتم: دوست دارم....

آفتاب داشت غروب می كرد و ترافيک سنگين بود. به راننده گفتم: «...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط